مقاله «بقای نور»، در رابطه با مبحث نور در عکاسی است. دیدن عکسها و اندیشیدن به عکاسی بدون وجود نور ممکن نیست. حیات و نام را مدیون نور در عکاسی است؛ اساسش بر واکنش سطحی حساس با حضور و غیاب نور استوار است. عکسهای روزهای نخستین تاریخ عکاسی برایمان گواه شگفتی از جادوی نور و مواد حساس به آناند. تجربهها و کشفهایی در تلاش برای اختراع عکاسی. آزمون و خطاهایی که تماماً دربارهی عکاسی یا همان نوشتن با نور بودند. عکاسی متولد شد، سالها زیست و از ذات خودش دور شد. تجربههایی که آینهی تمام نمای رسانهی عکاسی ـ نوشتن با نور ـ بودند، جای خود را به نسخهبرداری دقیق از چیزها، صورت عزیزان و مکانها دادند.
دیگر عکسها دربارهی جوهر عکاسی نبودند. در این عکسها نور میآمد تا کار دیگری بکند، چیزها را با وفاداری به صورتشان ثبت کند. اما دیگر خودِ نور موضوع عکس نبود. «عکاس کشف کرده بود که بارقههای خالص و حساس چه کارهایی میتواند انجام دهد ـ نوری که مهمتر از تمام منظومههایی بود که برای لذت چشم چیده شده بودند.» ثبت عینبهعین جهان کار مهمِ نور در عکاسی شده بود و خودِ نور از یاد آنها رفته بود. تاریخی در حال تکرار است.
عکسهایی که همانقدر که جوهر عکاسی را بازنمایی میکنند حالا از مهمترین وظیفهی عکاسی باز میمانند. رسالتی که بینور حاصل نمیشد و حالا همان نور خود حجاب دیدن شده است؛ طوری که در هر دورانی به شکلی و دلیلی میآید. اگر تالبت حرارت آن لَختی آن روز تابستانی را نمیستود، فراموشاش میکرد و تاریخِ آن را بر گوشهی طراحی فتوژنیکاش نمینوشت، این هنر چه مسیری را میپیمود؟
بخشی از متن:
پنجرهای مشبک درون قابی سترگ بر بستر کاغذ عکس آرمیده. نوری از پسِ آن ـ پنجره ـ راه خود را به درون اتاقی باز کرده و در دل اتاقکِ تاریک دوربین عکاس نشسته. تصویر عکسی است منفی با نور سیاه. من به درخشندگی این نور سیاه و نور در عکاسی میاندیشم. به آن درخششی که چشمان تالبت در آن روز تابستانی آن را میدید و میستود. که اگر نمیستود چرا آن را به حریم اتاقک تاریک دوربین کوچک دستسازش راه میداد؟