بخشی از متن:
اما نمیفهمیدم چرا. آهنگش را که در عروسیها بقیه میخوانند، چرا خودش نمیخواند؟ جواب این سؤال را باید بعدها میفهمیدم: ملت ایران قسمتی از خودش را دیگر نمیخواست. آن را قیچی کرده بود.
این قسمت قیچی شده اما، هیچ وقت کاملاً حذف نشد. من که در یکی از مذهبیترین مدرسههای ایران درس میخواندم، یادم هست که معلم دینی و اخلاق و قرآن هم گاهی که میخواست جانی به کلاس بدهد، یکی از تکنیکهایش این بود که به بهانهای نامی از گوگوش و داریوش و شهرام شبپره و اندی و کوروس ببرد و قسمتی از ترانههای آنها را بخواند. بچهها به صورت انفجاری میخندیدند. خندهای که خنده نبود. آزاد شدن انفجاری نیرویی سرکوب شده بود. مثلاً یادم هست که معلم اخلاقمان یکبار ترانهی آمنه را سر کلاس بلند خواند. و همه بچهها خندیدند. و ما فهمیدیم که نه بابا، مثل اینکه همه یه جورایی… آره دیگه! اما باز هم بعد از کلاس نمیشد با بچهها دربارهی این مسائل زشت، سر صحبت را باز کرد.
جدای از این، روشنفکران هم، به بهانهای دیگر، سر مخالفت با این ترانهها داشتند. آنها این جور چیزها را جلف و بیاهمیت میدانستند. و رفتارشان چنان دشمنی و خصومتی با این پدیده در جان ما ایجاد میکرد که از ممنوعیتی که محتسب ایجاد کرده بود، تلختر بود. حالا به نظر شما نوجوانی که در مدرسهای مذهبی درس خوانده و بعد چشم و گوشش باز شده و مثلاً شریعتی هم خوانده، وقتی در یک مجلس مثلاً عروسی میبیند که چطور این سروصداهای سرکوب شده و تحقیر شده و غیرارزشی و ممنوع که بویی از شهادت و تعهد ازشان درنمیآید تبدیل میشود به وسیلهای برای تفریح مردم، چطور باید با خودش کنار بیاید و به کجا و به چی باید بد و بیراه بگوید؟
علیرغم دست یکی کردن همگان (روشنفکران، هنرمندان، صاحبان قدرت و خیل کثیری از مردم عادی) برای حذف این جور چیزهای بد و سبک و جلف، این چیزهای بیتربیت و بیاهمیت مثل آن کلاغ معروف درههای یوش، حضور قاطع و بیتخفیف خودشان را ادامه دادند و همانها که کمر به نابودیشان بسته بودند، از حضورشان استفادهها بردند. (بالاخره در دم و دستگاه هرکسی پسری برای داماد کردن و دختری برای عروس کردن وجود دارد. اگر قسمت مردانه مجلس را به حال خودش رها کنیم تا مردها یا معاملاتشان را جوش بدهند یا خمیازه بکشند و زمین را نگاه کنند، با قسمت زنانه چه کار میشود کرد؟ آیا میشود بهشان گفت با سرود جانان من برخیز و بشنو بانگ چاووش سراج سروته قضیه را هم بیاورند؟ یا اینکه موسیقی ایرانی غیر غربزده بشنوند و دیگر چیزی نخواهند؟ نمیشود. دست به دامان کلاغ درههای یوش باید شد).
دم و دستگاه برنامهریز و کنترلکنندهی هنر ایران (اعم از موسیقی و سینما و تئاتر و لابد هنرهای دیگر) برای خلاص شدن همیشگی از دست چیزهای سبک و چپ و چول که به هیچ زور و ضربی نمیشود سنگین و سیخ و میخشان کرد، در هر دوره چیز تازهای از آستین بیرون آورده. یکبار با تئوری بازگشت به خود بر ضد غربزدگی میشورد و یکبار با ایدئولوژیک کردن فضا و پیش کشیدن بحث تعهد و رسالت هنرمند، میخواهد بقیه را از صحنه بیرون کند. اما ملت همهچیزخوار ایران بارها ثابت کرده همه را با هم میخواهد. در لیست موسیقیهای منتخب یک ایرانی اصیل هم سرود متعهد و رسالتمدار بنشین به رهوار را میشود پیدا کرد، هم تصنیف جان جهان دوش کجا بودهای؟ و هم کارهایی از لوسآنجلسنشینان.