در مقابل برداشت مثبت بیشتر کسانی که نمایشگاه را دیدند، بعضیها هم بودند که میگفتند باید هنرتان را بینالمللی کنید. من نمیدانم این «بینالمللی شدن» یعنی چه.
سبك چیزی نیست که بشود آنرا «ساخت» باید از درون شرایط تاریخی خاصش بجوشد.
به دنبال برگزاری نمایشگاهی از آثار نقاشان نوپرداز ایرانی در بازار مکارهی بینالمللی «بال» سوییس (۲۶ تا ۳۱ خرداد ماه) چهارشنبهی هفتهی پیش یک جلسهی مطبوعاتی با شرکت برگزارکنندگان، نقاشان شرکتکننده و سرپرستان گالریهای خصوصی و وابسته به وزارت فرهنگ و هنر برگزار شد که در آن نتایج شرکت هنرمندان ایرانی به بحث گذارده شد.
بنابراین رفتیم سراغ «فیروز شیروانلو» که یکی از برگزارکنندگان اصلی این نمایشگاه بود. آنچه در اینجا میخوانید ماحصل یک ساعت گفتگوست.
حسام اشرفی
تماشا: «بال» اولین فرصتی بود که نقاشان ایرانی پیدا کردند تا به طور جمعی و جدی بعضی از آثارشان را در یک بازار مکارهی بینالمللی به نمایش بگذارند. (فروش، برای نقاشی، یکی از جدیترین چیزهاست.) نتیجهی این برخورد چه بود؟ آیا آنقدر حیرتآمیز بود که دهان دو طرف از تعجب باز بماند؟ نقاشان ایرانی چه برداشتی از این همه هنر معاصر ـ که لزوماًدر ماهنامههای هنری منعکس نیست ـ کردند؟
شیروانلو: بسیاری از بازدیدکنندگان غربی دچار شگفتی شده بودند. چون با تصوری که اکثراً از هنر سنتی ایران داشتند. مواجه شدن با هنر نویی که در برخی موارد مایه سنتی خود را هم حفظ کرده ایجاد شگفتی میکرد.
نمایشگاه در مجموع چشمگیر بود: هم از نظر عرضهداشت آثار، هم از نظر موفقیت آن که نسبت به گالریها و غرفههای دیگر، و بالاتر از همه از نظر آثاری که عرضه میشدند. این نتیجهی تلاشی بود که کمیته برگزاری با وجود تمامی موانع به انجام رسانده بود. ناگفته نماند که نمایشگاه عظیم بود. شاید این عظیمترین نمایشگاهی باشد که از نظر تنوع و کثرت آثار عرضه میشود ـ در حدود ۳۰۰ گالری و متجاوز از دو هزار هنرمند از اکثر کشورهای اروپایی و آمریکایی. بجز ژاپن، ایران تنها کشور آسیایی بود.
با گفتگوهای زیادی که درباره ابعاد تجاری این نمایشگاه شده ـ که در جای خود شایان اهمیت است ـ باید بیشتر به درونهی این اقدام، یعنی شرکت در این نمایشگاه پرداخت. چه در غایت تمامی این آتشها به هدفهای هنر معاصر ایران و چگونگی ابعاد آن برمیخوریم باید دید هنرمندان ایرانی چه نتیجهیی از این نمایشگاه بدست آوردند و اصولاً از این گونه نمایشگاهها میتوانند کسب کنند… به عقیده من اینها تجربههایی هستند تا بتوانند خودشان را بهتر بشناسند. فقط در قبال یک چیز متفاوتست که قدرت مقایسه به انسان دست میدهد. مثلاً انسان فقط در مقابل انسانهای دیگر به بلندی و کوتاهی قامت خودش پی میبرد. برای هنرمندان غرب هم بیشک میتوانست تجربهیی باشد. چون بهرحال خودش را در برابر گرایشهای متفاوت مییافت. بهرحال این گرایشها ـ از دیدگاه سنتی ـ از بنیاد با هم متفاوت هستند. سدهها هم متفاوت بودهاند. هر یک بر مبنای دو نگرش متفاوت به زندگی و دو اندیشه فلسفی قرار داشتند، شناخت تفاوت بنیادی این دو هنر، به عقیدهی من، مسألهییست که درونهی چگونگی مسیر کنونی و آینده هنر ایران را تشکیل میدهد و باید توجه زیادی به آن بشود. با معیارهای غربی وارداتی هم نمیشود این هنر را محک زد یا مورد شناسایی قرار داد. امیدوارم این حرف حمل بر یک تعصب کورناسیونالیستی نشود. …
۰ دیدگاه
هنوز بررسیای ثبت نشده است.