شروین طاهری در این مقاله نگاهی به نقاشیهای بیژن اخگر داشته است. او با محور قرار دادن مجموعههای مختلف نقاش همچون مجموعهی کرمانشاه قدیم، دایرـبایر، خاک و گزارش «خال»ی سعی در بررسی سبک و سیر کاری نقاش دارد. روند کاریای که گاه در نقاشیهای نقاش به گونهای انتزاعی خود را نمایان میکند و گاه در لکههایی که نشانی از جامعه است.
بخشی از مقاله:
مجموعهی کرمانشاه قدیم محل این نقشهبرداری است. کرمانشاه جدید یا حاضر را تنها به میانجی آنچه بوده میتوان شناخت. نقب زدن به خاطرات گذشته با مناظر ایستاده در برابر چشم تلاقی میکند. این خاطرات لزوماً محتوای زیستهی نقاش نیستند، هر دادهای که از جایی به نام کرمانشاه سازمان معنایی را بسازد جزو خاطرات است. بار دیگر حرکت از محتوا به فرم روی میدهد. تقلای نقاش در چهارچوببندی کادر و دخیل کردن موقعیتهای حسانی تابلو را به سطحی انتزاعی تبدیل میکند. آنچه در تابلو دیده میشود نه جایی خاص که خود تقابل نیروها بر سطح است. اما همزمان احضار پویایی منظره نیز روایت میشود. منظره به نقشهای ناتمام از شکلها و روابط تبدیل میشود که مدام دگرگونه میشوند.
تمام ویژگیهای سبکی هنوز سر جایشان هستند؛ انتزاعگری رنگی، پیکربندی هندسی، بیانگرایی رنگ مادهها و خطوط. اما توازن و ایستایی گذشته وجود ندارد. نقاش خود را همزاد اتوبوس میداند. در تابلو «اتو سیر عاطفه» سایهی عظیم اتوبوس بر منظرهی کناری افتاده است؛ تصویری تکاندهنده از خود میل و بازتاب سائقهایش. مرکب در مسیر خودش میرود اما سایه بر پیکرهی طبیعت چنگ انداخته است. اسم با عناوین تعاونیهای مسافربری و مفهومهای منفرد کلمات بازی میکند. سفر در دو جهت در حال انجام شدن است. در جهت غلبه و سیر در کوهها و دشتها و همزمان بر مسیر جاده.