راشین قربی / همه چیز خوبه / 1394

نقدی بر نمایشگاه محسوس استمراری / راشین قربی

 

علیرضا رضایی‌اقدم در مقاله‌ی حاضر به آثار راشین قربی پرداخته است که در گالری زیرزمین دستان، در اول تا نهم مردادماه سال ۱۳۹۵، برگزار شد.

 

بخشی از مقاله:

نمایشگاه چاپ دستی و نقاشی‌های راشین قربی با عنوان محسوس استمراری در تاریخ اول مردادماه ۱۳۹۵ به‌مدت نُه روز در گالری دستان به‌نمایش گذاشته شد. آثار فیگوراتیو هنرمند روایتی گزنده و ریشخند‌آمیز از زندگی اجتماعی طبقه‌ی متوسط‌ هستند که به‌دلیل بیان کنایی و اغراق‌آمیزشان سبک‌وسیاقی اکسپرسیونیستی دارند. از آنجاکه موضوع نمایشگاه موقعیت‌ها و مناسبات طبقه‌ی متوسط است، راشین قربی در صف هنرمندانی می‌ایستد که در سال‌های اخیر نگاه خود را به روی رفتارها، گرفتاری‌ها و تناقضات این طبقه متمرکز کرده‌اند، تا جایی‌که می‌توان انواع گوناگون روایت و بازنمایی از طبقه‌ی متوسط در رسانه‌های مختلف هنری را موضوع مطالعه‌ای جامع قرار داد. اما این آثار از لحاظ کیفیت نقاشانه و غنای مضمونی در کجای این طیف ایستاده‌اند؟

پیش از هر چیز باید گفت که تابلوها به‌هیچ‌وجه بی‌طرف و خنثی نیستند. آن‌ها صرفاً «نشان» نمی‌دهند، بلکه داوری و مداخله می‌کنند. حتی این قضاوت تا جایی است که نقاشْ کیفیت ساختار بصری تابلوهایش را فدای بیان عواطف خود ــ و حالات چهره‌ها و فیگورهای نقاشی ــ می‌کند. به‌همین‌دلیل اکسپرسیونیسم در آثار قربی یک «جهان‌بینی» نیست و بیش از آنکه یک ویژگی‌ِ بصری نمود‌یافته در تمامیت تابلو باشد، در دفرمه‌کردن بدن‌ها و کاراکترسازی و حالات شدید عاطفی چهره‌ها دیده می‌شود. در نتیجه این اکسپرسیونیسم آن‌چنان قوی و ریشه‌ای نیست که بتواند با آثار شاخص اکسپرسیونیستی در تاریخ هنر وارد گفت‌‌وگو شود، بلکه بیش از هرچیز به «تصویر‌سازی» فیگوراتیو از خلقیات طبقه‌ی متوسط بدل شده است.

در این تابلوها علی‌رغم تلاش تکنیکی و توان چهره‌پردازی، محدودیت و فروبستگی آزار‌دهنده‌ای دیده می‌شود. ما احساس نمی‌کنیم که بر زیست طبقه‌ی متوسط مطالعه‌ای شده و یا نقاش سویه‌هایی نادیده و ناگشوده را کشف کرده است. نوعی کین‌توزی و دلزدگی در کار است که پس از هر سرخوردگی اجتماعی نثار طبقه‌ی متوسط ایران می‌شود. تابلوها در این فضای رقیق انتقادی باقی می‌مانند، انگار جایی متوقف شده‌اند و نقاش پر و بال خیال را بریده و جسارت جاه‌طلبانه‌ی توسعه‌ی مضمونی و بصری تابلو را عقیم گذاشته است. فضای حول فیگورها ماهیتی مبهم دارد، درحالی‌که چیدمان حساب‌شده‌ی عناصر و اشیای محیط و نورپردازی دقیق صحنه، می‌توانست به قدرت آثار هنرمند بارها اضافه کند؛ همچنین بر سویه‌های روانکاوانه‌ی چهره‌ها بیفزاید و مضمونی روایی را در فضای فیگوراتیو تابلوها تشدید کند. این نقصانی است که بسیاری از نقاشان فیگوراتیو ایران، علی‌رغم توانایی طراحانه در ساخت فیگور و چهره‌پردازی، به آن دچارند. مرزی هست بین واقع‌گرایی و شیوه‌پردازی اغراق‌آمیز و گروتسک. وقتی واقع‌گرایی به مردم‌نگاری می‌پردازد، نمی‌تواند به مستندسازی صرف که عکاسی بسیار بهتر آن را انجام می‌دهد، قانع شود. بنابراین، با دفرمه‌کردن و تأکید بر خصایص فیگور و چهره، تلاش می‌کند تا به روان سوژه‌ها نفوذ کند و حال‌وهوای حسی تابلو را برجسته سازد. تا این مرحله ما با یک روند آشنا و مشخص روبه‌روییم و مسئله اینجاست که نقاش پس از آن، چه می‌کند. در آثار «پاوْلا رگو» (Paula rego) نقاش پرتغالی، این دفرمه‌های فیگور و بیان اغراق‌آمیز ژست‌ها، با مجموعه‌ای از مضامین متنوع سرشار می‌شوند و نقاش هیچ ترسی در به‌تصویر درآوردن غیرمعمول‌ترین صحنه‌ها بروز نمی‌دهد. این مضامین یا محتوایی فمینیستی دارند و یا به داستان‌های فولکلور پرتغال و روایت‌های عامیانه یا ادبی ارجاع می‌‌دهند. در نتیجه آگاهی رگو به ذهنیت تصویرسازانه‌اش، اجازه می‌دهد که مضامین بصری تابلوهایش بیانی گسترده‌ و پیچیده‌تر پیدا کنند و عناصر غیرانسانی هم در تابلوها نقشی فعال داشته باشند.

اما راشین قربی کمتر از جایگاه امن تکنیکی‌اش جدا می‌شود. دستش قوی است؛ اما مجالی به تخیل نمی‌دهد. تمام توانایی‌هایش را روی پرتره متمرکز می‌کند و کمتر به ساختار روایی تصویر توجه دارد. انسان‌هایش تک‌بعدی اند؛ نوعی بلاهت در آن‌هاست که اجازه نمی‌دهد در موقعیت‌های متنوع‌تر و پیچیده‌تری قرار بگیرند. این انفعال کلافه‌کننده تبدیل به خصلت تابلوها می‌شود. در نقاشی‌هایی با عنوان «بزم‌کردن»، تعداد زیادی پرتره در فضایی مبهم و بی‌هویت بر هم تلنبار شده‌اند.

سبد خرید ۰ محصول