معرفی مقاله:
مدادرنگی تابوی ابزار دیگر نقاشی را در خود ندارد، زیرا اولاً همچون مدادسیاه یک وسیلهی دیرآشناست و ثانیا پاک میشود و اصالحپذیر است. مدادرنگی پیش از آن که وسیلەی نقاشی باشد وسیلەی بازی است. امروزه در وسایل بازی هر کودک جعبەی مدادرنگی نیز یافت می شود. بیشتر انسانها، دست کم زمانی در کودکی مدادرنگی به دست گرفته و با آن آثاری از خود بر کاغذ به جا گذاشتهاند.
مدادرنگی همچون هر مداد دیگر دعوتی است به خط کشیدن. اما فقط هنگامی که خطی با مدادرنگی کشیده میشود، معلوم میشود که چیزی جز یک خط ساده نیز در آنجاست؛ رنگ. آنچه از ابزار و مواد دیگر نقاشی تابو میسازد رنگ است. در بیشتر این ابزار و مواد رنگ یکسر و بیمیانجی آشکار میشود. مدادرنگی اما رنگ را به میانجی خط آشکار میکند. مدادرنگی یک چیزِ «در مرز» است؛ مرز میان طراحی و نقاشی.
زیرا مداد، که خود وسیلۀ کلاسیک طراحی است، در اینجا حاوی مهمترین عنصر نقاشی، یعنی رنگ است. نقاشی با مدادرنگی، نقاشی با وسیلهای است که هنوز وارد نظام تفکیک و تخصصی شدن بازار وسایل هنری نشده است.
در دورهای که شرکتهای سازندۀ وسایل هنری هر روز ابزار و مواد جدیدی برای بیانهای متفاوت در نقاشی تولید میکنند، کشیدن یک تابلوی نقاشیِ جدی با مدادرنگی کمی شوخی به نظر میرسد. در اینجا، بیشک منظور از «یک تابلوی نقاشیِ جدی»، جدیت نقاش در کارش نیست. بلکه ویژگیای است که به اثر نقاشی جدیت میبخشد و آن را تبدیل به یک «امر جدی» میکند؛ امری که تابلوی نقاشی با وجود آن، دیگر همچون نشستن بر یک صندلی راحت نیست (ماتیس).
بیشتر نقاشیهایی که ما از آنها یاد میکنیم، آثاریاند که پسِ پشتشان عزمی راسخ برای به وجودآمدن یک اثر تمام شده و به کمال رسیده احساس میشود. در این آثار معمولاً تلاش نقاش برای دمیدن روح یک «امر جدی» به چشم میخورد. خواه موضوع این آثار، خود جدی باشد یا تمسخرآمیز.
اما، امر جدی در نقاشی چیست؟ آیا اندیشیدن به امر جدی، آن هم در حین نقاشی، ممکن است؟ آیا میتوان در نقاشی همزمان دو چیز را پیش برد؟ و آیا اساساً نقاشی خود یک امر جدی است؟ …
.
اگر علاقهمند به مطالعهی بیشتر پیرامون علی گلستانه هستید، متن «پانزده نكته دربارهی نقاشیهای علی گلستانه» به قلم مجید اخگر را به شما پیشنهاد میکنیم.