از مجموعه‌ی آینه خانه، سیما شاهمرادی، ۱۳۹۲

نقدی بر نمایشگاه سیما شاهمرادی / وحید حکیم

 

معرفی مقاله:

در این مقاله وحید حکیم نگاهی داشته به نمایش آثار سیما شاهمرادی با عنوان «آینه خانه» در نگارخانه‌ی هما، در تیرماه سال ۱۳۹۳.

.

بخشی از مقاله:

بیایید قاب‌های او را تصویرهایی از تصویرها بنامیم، آنچه نه به شیوه‌ی افلاطونی دو بار از حقیقت دور گشته، بل تصویری از تصویری راستین که در محوی ارتعاشی از مسیر بازنمایی چیزها عقب می‌نشیند، تصویری که در آن سوژه با نزدیک شدن به لوح آینه‌بندان، تکه‌های «خود» را به سراب سوژه بدل می‌سازد، به سرابِ توانِ سوژهْ بودن، به‌سان او که دست در حوض آبی فرو می‌برد و تصویر آنچه را که تا لحظاتی پیش بوده است پراکنده می‌سازد؛ پراکنده و هم‌هنگام تقسیم‌ناپذیر.

تصویر مرتعش را امروزه می‌توان تصویری تاریخ‌هنری انگاشت، تصویری که از کلیسای مرتعش روئنِ کلود مونه تا چالشِ وضوح در قاب‌های گرهارت ریشتر و چاک کلوس شیوه‌های متعددِ «در مکانْ بودن»، و به سر بردن در اوضاع آگاهی‌های متفاوت را در برابر ما می‌گشاید. شاهمرادی اما با عمل زاهدانه‌ی خود از مسیری دیگر به خلق تصویری مرتعش نائل می‌شود، تصویری که از حضور در مکانی دیگر خبر می‌دهد، مکانِ توأمانِ خود و ناخود، تن و روان، حرکت و سکون، پراکنده و تقسیم‌ناپذیر… تکراری که در قاب‌های او به‌واسطه‌ی تصویر انعکاس سوژه در قطعات خرد آینه ایجاد می‌شود ساحت بدیعی را خلق می‌کند که بر مرز تصویری معنازا و نمادین، و تصویری اتفاقی و لغزنده در نوسان است. نگاه کردن از هر زاویه در مکان آینه‌خانه باب نظمی تازه را در برابر دیدگان ما می‌گشاید، حال آنکه شاهمرادی پیرو منطق نقاشی ــ آن‌سان که در نقاشی همه چیز در خود شروع و تمام می‌شود، در نقاشی مجال لحظه‌ی قبل و بعد ناممکن است ــ  تنها مجال نمایش تصویری واحد را می‌یابد، تصویری طنین‌انداز از لحظه‌ای ناپایدار. نظم هندسی تصویرِ آینه‌های شکسته در قاب‌های او به نفی هندسه‌ی سوژه منتهی می‌شود، به نفی وضوح.

تصویرهای سیما شاهمرادی ماحصل نگاه کردن به خویشتن از دل تپش آینه‌ها‌ست، ماحصل به سر بردن در مکانِ آینه‌خانه، مکانی که از یک سو یکپارچگی و یگانگی از کف رفته به دستِ نام‌ها و نشانه‌ها و خوانش‌ها را همچون چین‌وشکنِ یک قطعه پارچه در برابر دیدگان ما می‌گشاید (تقسیم‌ناپذیر)، و از سوی دیگر تکثرِ میلِ پوشیده به دست یکپارچگی را بر ما آشکار می‌کند (پراکنده). بررسی اجمالی این دو مفهوم (تقسیم‌ناپذیر، پراکنده) در ارتباط با مکان آینه‌خانه و پژواک آینه‌خانه‌ای مسیری‌ست که برای نزدیک شدن به درک ماهیت پدیداری قاب‌های شاهمرادی برگزیده‌ام:

تقسیم ‌ناپذیر

نمی‌توان میل به برهم زدن تصویر چهره‌ی خویشتن را در یک ظرف آب، یک حوض و یا برکه‌ای صرفاً بازیگوشی‌ای کودکانه تلقی کرد، برهم زدنِ این تصویر شاید میل اتصال آدمی به جهان است، وصل مجدد آنچه تمایزها، نام‌ها، و خودآگاهی‌های مفرط در مهلکه‌ی عقلانیت متورم از ما دریغ کرده‌اند. از همین دست است میل به نگریستنِ ناممکن خویش در آینه‌خانه. آینه‌خانه ما را در خود فرومی‌کشد، آینه‌خانه سبکی سنگینی تن را بر ما نمایان می‌سازد، آینه‌خانه جریان متداول ادراکات ما را متوقف می‌کند، چرا که این جریان چیزها را به واسطه‌ی ابعاد، تمایزها، و نام‌هایشان می‌شناسد، در حالی که آینه‌خانه با محوی ارتعاشی تمایزها و نام‌ها را در حفره‌ی فراموشی چیزها فرو می‌کشد و تصویر سوژه را با جهان پیرامونش بی مرز می کند. در این مجال به شکرانه‌ی جادوی آینه‌بندان کنش «دور شدن» به نیت از دست دادن مرزهای تمایز (همچون آنگاه که از پنجره‌ی هواپیما شهر را می‌نگریم که رفته‌رفته به سطحی مرتعش بدل می‌شود)، به کنش «نزدیک آمدن» بدل می‌شود، نزدیک آمدن تا حوالی لوح آینه‌بندان این امکان را فراهم می‌آورد تا چیزها و رنگ‌ها به ماهیت توضیح‌ناپذیر و نام‌ناپذیرشان نزدیک شوند.

پراکنده

اکنون در خوانش پژواک آینه‌خانه‌ای مسیری برعکس را پیش می‌گیریم. می‌توان با مشاهده‌ی تصویرِ خُردشده‌ی سوژه در لوحی آینه‌بندان به مفهوم «خودِ شرحه‌شرحه‌ شده» (fragmented self) نزدیک شد، وضعی که گویی ما را  به تصویرِ متکثر و پراکنده‌ی میل بازمی‌گرداند، به تصویری ماقبل توهم یگانگی و یکپارچگی سوژه به واسطه‌ی «من».

سبد خرید ۰ محصول