اثری از سیامک فیلی‌زاده

نقدی بر نمایشگاه سیامک فیلی‌زاده /مجید اخگر

معرفی مقاله:

يادداشتی بر نمايشگاه «سیامک فیلی‌زاده» در گالری آران، با عنوان «آندرگراند»، اردیبهشت ۱۳۹۳، به قلم مجید اخگر

چندسالی است كه تاریخ معاصر، دوره‌ی پهلوی، و دوره‌ی قاجار از جمله موضوعات مورد علاقه‌ی هنرمندان ایرانی و به ویژه نسل جوان‌تر بوده است. تعداد هنرمندان و آثاری كه در این حوزه‌ها تولید می‌شوند آن‌قدر هست كه كم‌و‌بیش می‌توانیم از نوعی «خرده‌ژانر» پهلوی، خرده‌ژانر قاجار، و غیره سخن بگوییم. این‌كه جوانان یك كشور به تاریخ آن كشور توجه كنند و رسانه‌ی هنری را به واسطه‌ای برای تأمل زیبایی‌شناختی در گذشته‌ی خود بدل كنند البته كار بسیار پسندیده‌ای است كه كمتر كسی می‌تواند برآن خرده بگیرد. آیا اگر جوانان ما هپروتی باشند و با واقعیت‌ پیرامونشان كاری نداشته باشند خوب است؟ چه موضوعی بهتر و مهم‌تر از شاهان قاجار و مناسبات دربار در آستانه‌ی ورود ایران به عصر جدید؟ چنین دستمایه‌ای می‌تواند ما را در درك استبداد ایرانی، برخورد متناقض و بغرنج ایرانیان با مدرنیته، منطق تكرارشونده و پرپیچ‌و‌خم تاریخ ایران در عصر جدید، و هزار‌ و یك مسئله‌ی مهم دیگر یاری كند. سیامك فیلی‌زاده هم از جمله‌ی این جوانان برومند ایرانی است كه سعی دارد در كار هنری خود به این موضوعات «مهم» بپردازد.

خب. برای شروع بد نیست ببینیم این هنرمند در نمایشگاه اخیر خود كه با عنوان «آندرگراند» و با موضوع برخی رخدادهای دوره‌ی سلطنت و نهایتاً ترور ناصر‌الدین‌شاه قاجار در گالری آران به نمایش درآمد با موضوع خود چه كرده است. فیلی‌زاده در این مجموعه، به شیوه‌ی روایت‌های مذهبی از مقاطع مهم زندگی مقدسین در سنت تصویر‌پردازی مسیحی، مراحل و گوشه‌های مختلفی از زندگی ناصرالدین شاه را كه نهایتاً به ترور او به دست میرزا رضای كرمانی و مرگ و رستاخیزش می‌انجامد تصویر كرده است. شیوه‌ی كار او آمیزه‌ای از عكاسی صحنه‌پردازی‌شده و هنر دیجیتال است، و با استفاده از جمعی از بازیگران، گریم، نورپردازی، طراحی حركت، و انواع جلوه‌های تصویری، این روایت را به مجموعه‌ای از صحنه‌ها در ابعاد نسبتاً بزرگ (كوچك ترین ضلع حدود ۷۰ و بزرگ‌ترین ضلع بیش از ۳۰۰ سانتی‌متر) تبدیل كرده است كه در نگاه نخست زیبا و تأثیرگذار هم به نظر می‌رسند.

اگر بخواهیم از نظر سبكی به این تصاویر نزدیك‌تر شویم، چند ویژگی توجه ما را به خود جلب می‌كند: ۱. این آثار بازسازی تاریخ نیستند، بلكه از مجموعه‌ای از نشانه‌های تاریخی ناهمزمان (تاریخی و معاصر) ساخته شده‌اند؛ ۲. این آثار ژست‌پردازی‌شده‌اند، حالات و حركات در آنها بیش از آن‌كه منطبق با منطق واقعیت روزمره‌ی زمان خود باشد، متكی به ژست‌های نمایشی و اغراق‌آمیز است؛ ۳. این آثار از نظر تصویر‌ی بیشتر متكی به تصویر‌پردازی حوزه‌ی تبلیغات، مد، ویدئوكلیپ‌ها، و كل «صنعت سكس» هستند؛ ۴. و نهایتاً این‌كه، این آثار پر از ارجاعات بصری و روایی به آثار مختلف تاریخ نقاشی كلاسیك غرب‌اند ــ از تصاویر رنسانسی و مسیحی گرفته تا ژاك لویی داوید و دیگران.

اما این ویژگی‌ها در این تصاویر چه می‌كنند ــ یعنی این آثار را به چه سمتی می‌برند و چه كاركردی در آنها دارند؟ شاید بتوان با تكیه بر این ویژگی‌های سبكی به نوعی نقطه‌دید یا موضع رسید كه بر مبنای آن می‌توان نقطه‌ی عزیمت یا ژست ذهنی هنرمند را در این آثار درك كرد. سعی می‌كنم به هر یك از موارد بالا به شكلی بسیار موجز اشاره كنم.

***

… و در ادامه می‌گویند:

«چیزی که واقعاً مرا به سوی آثار فیلی‌زاده جلب کرد این بود که او چگونه «رستم» این شخصیت اسطوره‌ای را در یک قالب معاصر و کنونی روی بوم نقاشی پیاده کرده است؟»

حقیقتاً در مورد دركی كه در پس چنین جمله‌ای از «اسطوره»، «معاصر»، و هم‌آمیزی آنها وجود دارد چه می‌توان گفت؟ آیا اگزوز گذاشتن برای اسب رستم به معنای معاصر كردن اسطوره است؟ در عوض، به نظر می‌رسد میان این شیوه‌ی تولید و این شكل دریافت تناسب تمام‌عیاری وجود داشته باشد.

سبد خرید ۰ محصول