معرفی مقاله:
یادداشتی بر نمایشگاه «برای درخت»، ثمیلا امیرابراهیمی در گالری طراحان آزاد، اردیبهشت ۱۳۹۳، نوشتهی ایمان افسریان
اگر کار نقاشی را ساختن و فرم دادن به یک ایماژ و تخیل بدانیم و بقیه حواشی و اضافاتِ آیین برگزاری نمایشگاه، از قبیل مراعات سبک و سلیقهی رایج و اصول ارائه و نمایش و قاب و … را کنار بگذاریم میشود به سراغ نمایشگاه ثمیلا امیرابراهیمی رفت و مکانیسم ساخت این ایماژِ تصویری را بررسی کرد و تلاش و آزمایشات و شکستها و پیروزیهای او را در نمایشگاه اخیرش، برای درخت دید.
شاید در اینجا، در شرایط آشوب كنونی، اتکاء به تصویری که چشم میبیند بتواند نقطهی عزیمت مناسبی برای كنش نقاشی باشد. بعضی نقاشان اشیاء یا مناظر یا لحظاتی را معنادار مییابند، و در بازنمایی آن ایماژِ معنادار تلاش میکنند. این مسیر نه یک سبک یا تکنیک بلکه فرمیست برای دیدن جهان و تصویر کردنش؛ نوعی رئالیسم ساده که سنتی کهن و پیچیده دارد و از عهده بر آمدنِ آن ـ علی رغم ظاهر سادهاش ـ کاریست پیچیده كه تجارب استاد بزرگان زیادی در آن انباشته شده است؛ استادانی که دائماً نقاش این سنت (فرم) را به مقایسه با خود میطلبند.
… در واقع یكی از راههای سنجش میزان موفقیت نقاشی كه در این چارچوب به كار میپردازد همین مسئله است که او در کدام تصاویر در این دامها افتاده است و در کدام نقاشیها موفق به ساختن ایماژی قانعكننده و خودبسنده شده است. از نظر من، حتی شکست خوردن در مسیری سخت بر پیروز شدن در مسیرهایی که موفقیتشان از روز نخست تضمین شده است رجحان دارد ــ و همین مسئله است که این نمایشگاه را برای من متمایز میکند.
کارهای ثمیلا امیرابراهیمی هر کدام یک پروژهاند. به این معنی که گویا نقاش یک اسلوب و تکنیک و نیز انگیزهی مشخصِ از پیش تعیین شده در روند پیش بردن کارهایش ندارد. بلکه هر بار لحظهای از زندگی روزمره یا موضوع و مضمونی یا تخیلی او را سر شوق میآورد و او باید راهی برای تصویر کردن این ایماژ بیابد و موانع راه را یک به یک بردارد. موج دریا ـ بوتههای خار ـ شاخههای درخت ـ غروب آفتاب ـ مرغان دریایی ـ تراکتور و بخار آبی که از حوض در شب زمستان بلند میشود بافتها و حالات مختلف و متنوعیاند که یافتن پاسخ تصویری و تکنیکی یک دست برای آنها کاردشواریست.
… دو قطبی که امیرابراهیمی در طول این سالها در میان آن در رفت و آمد است دو قطب واقعیت ـ نماد است. این نمایشگاه هم از این قاعده مستثناء نیست. آثار نمایشگاه را میتوان بر اساس همین دو قطبی دستهبندی کرد. تقریباً بیشتر نقاشی ها و طراحیهایی که از شهر (تهران) کشیده شده است در دستهی آثار رئالیستی قرار میگیرند و آثاری که سوژهی آنها از طبیعت انتخاب شده نمادین و سمبلیکاند.
اما در کاری که به نظر من بهترین کار نمایشگاه بود نقاش فضایی دوگانه را انتخاب میکند؛ هم ساحل دریا و مصب رود و هم شهر. در این تصویر هر دو جنبهی واقعی و در عین حال نمادین ذهن نقاش به تعادلی در خاطر ماندنی میرسد. این نقاشی هم، در همان سر شبهای کبالتی و عمیق کشیده شده است. لحظاتی که دل آدم با رنگآسمان و سردی هوا میگیرد. حال و هوای فیلمهای آنجلوپلوس را تداعی میکند. گویی بر خاطرهی این موقعیت سرد و مرطوب و در هیاهوی مرغان دریایی، موسیقی آرام و محلی وغمگینی نواخته میشود. درجلو، حرکت و سروصدای مرغان است و نگاه از میان آنها به مردی میرسد که در جزیرهی کوچک وسط رود ایستاده.
… فصلهای باغ بیبرگی. پاییز و زمستان و خشکی و در عین حال ایستادگی درخت. به هر حال نقاش هم تعمدی در تشدید این تداعیها داشته است. چرا که هیچکدام از کارها، مؤید زیبایی پاییزی نیست. هیچ درختی پر بار و زیبا و شاد نیست. چیزی آمادهی رستن نمی بینیم.