گفتوگویِ کریس ماهر و لاری برمن با رالف گیبسون؛
کریس ماهر/ لاری برمن: بگذارید با سؤالی دربارهی نگاهتان شروع کنیم. این نگاه هماهنگی غریبی در آثارتان دارد، گونهی خاصی انرژی که در آنها احساس میشود. میتوانید برایمان از آنچه موقع عکاسی در ذهنتان میگذرد، بگویید؟
رالف گيبسون: خب، تا آنجا که به خاطر میآورم عکاسی برایم به یک واقعهی خارجی وابسته نبوده است. شبیه آن است که بگوییم فردا سرِ ساعت دوازده قرار است مراسم اعدامی اجرا شود، همگی خودمان را به آنجا میرسانیم و چه بسا عکسی که میگیریم بزرگترین جایزهها را از آن خود کند. اما اگر ۱۲:۰۱ به آنجا برسیم، آن واقعه را آنطور که بوده از دست دادهایم. بنابر این آنچه خواستهام انجام بدهم آن بوده که ادراک من از یک شیء به خود آن شیء بدل شود. و همانطور که میدانید به همین دلیل بوده که سعی کردهام از چیزهای سادهای مثل جعبههای مقوایی، صندلی، و قاشق عکس بگیرم؛ اشیای خیلی پیشپاافتاده. مجذوب رویدادهای حماسی نمیشوم. دلم میخواهد به واسطهی خاصیت عکاسی، یک شیء کاملاً بیارزش را به موضوع مهمی بدل کنم.
کریس ماهر/ لاری برمن: چقدر از کارهایتان دقیقاً برنامهریزی شدهاند؟ چقدر از آنها آنیاند؟ و چقدر پیش از آنکه از چیزی عکاسی کنید – برخلاف آثاری که در آنها با سوژه و نور کار میکنید و تنها به آنها واکنش نشان میدهید – در ذهنتان مفهومسازی میکنید؟
رالف گيبسون: وقتی چیزی را میبینم، با تصویرش آشنا هستم، اما الزاماً هرگز نمیدانم که عکس بعدیام واقعاً چه خواهد بود، مگر اینکه در حال کار بر روی پروژهای باشم. در حال حاضر بر روی پروژههای متعددی کار میکنم. از جمله بر روی «برلین در شب» در مجموعهای با عنوان «من شب هستم»، و همچنین پروژهای برایِ «گیبسون گیتارز» به نام «زِههای نور» با دوست گیتاریستام اندی سامرز.
نتیجه یک کتاب و نمایشگاهی خواهد بود که در شهرهای مختلف به نمایش درخواهد آمد. بنابراین در چنین مواردی میدانم که موضوع چیست. یا مثلاً وقتی بدن لخت کار میکنم، میدانم که فردا سرِ ساعت ۳:۰۰ مدلام به استودیو میآید. با این وجود، اخیراً شهردار استراسبورگ در الِسیس از من (رالف گیبسون) دعوت کرده که پاییز امسال بیست عکس از آن ناحیه تهیه کنم. معنیاش آن است که آنطور که آنها ادعا میکنند کاملاً آزاد خواهم بود، آزادانه به هر طرف پرسه خواهم زد و نسبت به آنچه فکر و احساس میکنم واکنش نشان خواهم داد، و هر عکس، عکسِ بعدی را رقم خواهد زد، و من این هارمونی را دنبال خواهم کرد. همین اتفاق موقع انتخاب و نحوهی چیدن عکسهای یک کتاب هم تکرار میشود. چندین جفت صفحاتِ دوتایی روبروی هم را انتخاب میکنم تا نوع خاصی از آهنگ حسی را در آنها پیدا کنم، و بعد، از همان برای تنظیم صفحاتِ باقی مانده استفاده میکنم.
کریس ماهر/ لاری برمن: وقتی پرسه میزنی و عکاسی میکنی، مثلاً برای همان بیست تا عکس از آن منطقه، چه وسایلی را با خودت همراه میبری؟ از چه تکنولوژیای برای گرفتن تصاویرت استفاده میکنی؟
رالف گيبسون: خیلی سادهست. دوتا لایکای M6 و معمولاً سه لنز ۳۵، ۵۰، و ۹۰ مم همراه دارم. در یکی از بدنهها فیلم رنگی و در دیگری فیلم سیاه و سفید میگذارم. در مورد الِسیس شاید یک لنز ۱۳۵ مم هم همراه داشته باشم. چرا که ممکن است چشماندازهایی برای عکاسی باشند و بخواهم آنها را تخت کنم. بنابراین از لنزهای بلند استفاده خواهم کرد. اما واقعاً اعتقاد دارم که مسئله من ادراک یک شیء به همان شفافیتیست که هست. و مهم نیست کجا باشم. در ژاپن بودهام، در هر کجای دنیا بودهام و باز با همان عکسها برگشتهام (میخندد). به نظر میرسد هر کجا میروم، مایلم نگاهم را با خودم ببرم.