اریک راویلیوس چرخ آبی ERIC ravilious waterwheel-1934

منظره به مثابه‌ی نوعی رابطه با مکان / وسلی اِی. کورت / مجید اخگر

 

 

معرفی مقاله:

مكان‌ها یا موقعیت‌ها صرفاً نقشی فرعی یا ابزاری ندارند، بلكه پیامدهای نیرومند و معناداری‌ بر افراد و گروه‌ها می‌گذارند. به این ترتیب، آدم‌ها با مكان‌ها رابطه دارند، رابطه‌ای كه در هویت شخصی و گروهی آن‌ها نقش ایفا می‌كند، و همتای روابطی است كه آدم‌ها و گروه‌ها با یكدیگر دارند. گرچه روابط ما با مكان‌ها ممكن است مانند رابطه‌مان با افراد منفی باشد، اما این روابط، تا آن‌جا كه در چارچوب و در نسبت با راحتی و سلامت انسانی سخن می‌گوییم، تأثیر مثبتی بر جای می‌گذارند.

آن نوع رابطه‌ ‌‌‌با‌ ‌مكان كه ملویل نویسنده برایش ارزش قائل است، خصلتی وسیع و طبیعی دارد. می‌توان برای اشاره به كیفیات مثبت این رابطه، آن‌ را «منظره» نامید، یا در این مورد خاص، «منظره‌ی دریایی» (seascape). «منظره»، كه عموماً در نقش پس‌زمینه ظاهر می‌شود، می‌تواند در عین این‌كه از نظر سلامت و تعادل انسانی نقشی مثبت ایفا كند، به شكل‌گیری روابط و مكان‌های انسانی ویژه‌تری نیز كمك كند. با این حال، می‌توان، و باید، این ویژگی را مورد توجه قرار داد. «منظره» حاكی از یك فضای مشخصِ داده‌شده (طبیعی) اما دربرگیرنده و گسترده است، فضایی پرورنده‌ی فعالیت‌های انسانی، فضایی در خور توجهی كه معمولاً ‌به آن نمی‌شود، و فضایی كه، چنان‌كه مالپاس اشاره می‌كند، «عناصر را پراكنده نمی‌كند، بلكه امكان «گرد آمدن» آنها را فراهم می‌كند ــ امكان درون‌پیوستگی و وحدت آنها.» پس از آن بپرسیم كه چرا این نوع فضاها یا این نوع رابطه با مكان در زمانه‌ی مدرن متأخرِ خود ما سست و مشكوك جلوه می‌كند؟ پس از آن، در موقعیتی خواهیم بود كه این پرسش را طرح كنیم كه آیا می‌توانیم روابط مكانی طبیعی و دربرگیرنده را در فهرست موجودی كیفیات و تجارب مكان‌مند انسانی حفظ یا احیاء كنیم [بخشی از متن كه به این پرسش می‌پردازد به علت كمبود فضا در ترجمه نیامده است]؟ آیا می‌توانیم رابطه‌ای را میان منظره و پتانسیل‌های ــ اگر نگوییم نیازِ ــ انسانی برای رابطه با فضاهای طبیعی و دربرگیرنده احیاء كنیم، یا دست‌كم بازتاب دهیم؟

.

 

بخشی از مقاله:

نحوه‌ی برخورد ملویل با زمینه‌ی طبیعی حیات انسان در واقع وارث دو جریان فرهنگی است كه خاستگاه واحدی دارند. این دو جریان، آموزه‌ی كالوَنیستی یا اصلاح‌طلبانه در مورد كتاب مقدس، و نگرش فرهنگ مدرن به طبیعت همزمان به عنوان موضوع مطالعه و سرچشمه‌ای اخلاقی/معنوی هستند. سرچشمه‌ی واحد این دو جریان علائقی است كه در قرن شانزدهم شكل گرفتند، و در كار فرانسیس بیكن [فیلسوف علم‌باور و تجربه‌باور انگلیسی] تبلور یافته‌اند.

بیكن آموزه‌ی كالوَن در مورد كتاب مقدس را كه بیشتر آموزه‌ای در مورد چگونگی قرائت كتاب مقدس است تا متن یا خاستگاه‌های آن، اخذ می‌كند و این نظریه‌ی قرائت را برای قرائت طبیعت به كار می‌گیرد. استعاره‌ای كه طبیعت را به عنوان یك كتاب می‌بیند از منابع كلاسیك و قرون وسطا به رنسانس رسید، و در همان دوره‌های اولیه به وسیله‌ی كالونیست‌ها جذب شد. به عنوان نمونه، اقرارنامه‌ی بلژیك مربوط به سال ۱۵۶۱‌، به «خلق، حفظ، و هدایت عالم» به عنوان «فاخرترینِ كتاب‌ها» اشاره می‌كند، كتابی كه می‌توان با هدف تأمل در «ویژگی‌های نامرئی خداوند، یعنی قدرت و الوهیت ازلی و ابدی او» قرائت شود. اعتقاد به طبیعت به عنوان كتاب مقدسی ثانویه كه معرفت به خدا را به ارمغان می‌آورد ابداع كالونیست‌ها نبود، بلكه چیزی بود كه آنها بر آن تأكید گذاردند. علت این تأكید از جانب آنها این بود كه عهد عتیق به طور عام و ادبیات حكمت‌آمیز آن به طور خاص [یعنی بخش‌هایی مانند كتاب یعقوب، كتاب مزامیر داوود، كتاب امثال سلیمان]، جایگاه مهمی در كار كالون و كاربست‌های آتی آن داشتند، و این موقعیت‌یابی متنی بنیان آموزه‌ی برجسته‌ی مربوط به خلقت را تشكیل می‌دهد كه وجه مشخصه‌ی كالونیسم در مقایسه با دیگر اشكال الاهیات پروتستان مانند الاهیات لوتری یا آناباپتیستی به شمار می‌آید.

سبد خرید ۰ محصول