محمودرضا بهمن‌پور

محمودرضا بهمن‌پور

بخشی از متن:

جستجو در پس‌زمینه‌های ذهنی برای یافتن تصاویری که جایی در روح و روان آدمی دارند دشوار است. یکباره همه چیز در این کنکاش متوقف می‌شود و حجمی تیره سراسر ذهن را پر می‌کند. آدم‌ها می‌آیند و می‌روند. فضاها و مکان‌ها شکل می‌گیرند اما از آنها هیچ عکس و تصویری با مختصاتی دقیق در ذهن نمی‌‌ماند. اما ذهن ما مملو از صدها تصویری است که از آنها خاطره‌های تلخ و شیرین داریم. آنچه در اینجا انتخاب کرده‌ام خروج از آن حجم سیاهی است که می‌شد بی‌رجوع به هیچ کتاب و دفتری به آن اشاره کرد.

هر صبح به تصویر مردی نگاه می‌کنم که تا مدت‌ها نمی‌توانستم به چشمان او خیره شوم. می‌گویند در زمان حیاتش کسانی که به نزد او می‌رفتند نیز چنین حسی داشته‌اند. هر صبح کارم را با نگاهی به تصویر او آغاز می‌کنم. چشمان و سیمای او رازی در خود دارد که کشف آن دشوار و یا شاید ناممکن باشد. سال‌هاست کسی چون او ندیدم و می‌دانم بسیاری هستند که با دیدن و شناخت او شیفته‌ی اندیشه و شخصیت‌اش شده‌اند. اما یافتن کسی چون او در این روزگار سخت و ناممکن شده است. پس به عکسی از چهره‌ی او بسنده می‌کنم.

علامه طباطبایی عکاس ناشناس

هنگام چاپ کتاب گذار حاوی گزیده عکس‌های نصرالله کسرائیان، یکی از تصاویر کتاب، تصویر دختر روستایی جوانی بود که در آستانه‌ی در چوبی به انتظار نشسته است. عکس، مربوط به سال‌های دهه‌ی چهل هجری شمسی است. دختری در انتظار که هرگز نمی‌دانیم انتظارش به پایان رسید یا نه. به کسرائیان پیشنهاد دادم در سفری به لرستان به سراغش برویم اما شاید بهتر باشد با خاطره‌ای از تصویر او همراهش باشیم.

دختر لُر. خرم‌آباد لرستان عکاس نصرالله کسرائیان گذار ۱۳۵۹-۱۳۴۶ نشر نظر

در زمانه‌ای که گریستن سنتی رایج شده است و غم، پی‌درپی به سراغمان می‌آید، دیدن چهره‌ی خندان عباس کیارستمی که گویی فارغ از روزگار سخت به ما می‌آموزد که می‌توان خندید، را دوست دارم. این چهره‌ی خندان با قهقهه‌ای قدرتمندانه آسودگی و سرخوشی زندگی را فریاد می‌زند. این نوع خندیدن و رهایی را دوست دارم هرچند تاکنون آن را نیافته‌ام.

عباس کیارستمی. عکاس مریم زندی

برای عکس پسرک دراز کشیده بر روی صندلی نمی‌توان هیچ توضیحی داد. شاید آسوده زیستن بر بلندای صندلی‌ای کوتاه آرزوی هر کودکی باشد و حتی امروزه آرزوی ما بزرگسالان.

عکاس ناشناس

در این روزگار غبارآلود و تیره‌، دیدن تصویری با تپه‌ای سرسبز و پس‌زمینه‌ای رنگ‌باخته یادآور نقاشانان امپرسیونیستی است با نورهایی ساده که بیننده را به خطا می‌اندازد. پس برای یافتن ترفندهای عکاس، تصویر را بالا و پایین می‌کنیم. عکس عکاس ایرانی را جایگزین تلخی و سختی روزگارمان می‌کنم و روشنی را جایگزین آن خاطره‌ی تیره‌ی پسینی می‌کنم و هر صبح پس از دیدن چشمان آن مرد رستگار به این دشت می‌نگرم.

بدون عنوان. عکاس: مریم زندی. آبی به خط قرمز. نشر نظر

 

 

۰ دیدگاه

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

ارسال دیدگاه

سبد خرید ۰ محصول