معرفی مقاله:
مایکل برمانس متولّد ۱۹۶۳ در شهر ژراردزبرژان در منطقهی فلاندری بلژیك است. پدرش عكاس بود و احتمالاً ریشهی علاقهی او به عكس، نقاشی عكس محور و فیلم از این جا حاصل می شد. برمانس ابتدا در کالج هنر و علوم سنت لوک در گنت آموزش عکاسی و گرافیک دید. بعدها بر روی حکاکی، چاپ و طراحی متمرکز شد و حتی به مدّت ۱۰ سال هم بهعنوان معلم این رشتهها را تدریس کرد. از اواسط دههی نود میلادی دغدغهی اصلی برمانس دیگر نقاشی و طراحی شده بود و زمانی که پا به دههی سوّم زندگیاش گذاشت، تصمیم گرفت تنها بر روی فعالیت هنریاش کار کند و آنگونه که خود او در این باره نقل میکند:
«در یک مدرسهی هنر، طراحی درس می دادم، خیلی هم این کار را دوست داشتم. همان زمان میدانستم که من یک معلم واقعی نیستم؛ این برای من فقط یک شغل بود. ده سال به عنوان معلم کار کردم و در یک نقطهای تصمیم گرفتم که من این کار را تا زمان بازنشستگی ادامه نخواهم داد، چون در آن صورت یک پیرمرد سرخورده خواهم شد و این واقعاً یک کابوس بود. یک جایی در اواسط دههی نود من کارم را ول کردم و کاملاً بر روی نقاشی متمرکز شدم.»
در آن زمان او تصمیم گرفت تعدادی از کارهایش را در یکی از فضاهای کوچک محلی که متعلق به نقاش دیگری بود به نمایش بگذارد. این نقاش به طور قابل توجّهی به شناسایی و معرّفی برمانس كمك كرد. او تعداد زیادی از آثار مایكل برمانس را خریداری و او را به یان هوت بنیانگذار اس. ام. ای.کی در گنت معرّفی کرد. یان هوت كه شخصیت شناختهشدهای در عرصهی هنر بود و سابقهی كیوریتری برای نمایشگاههای بسیاری از جمله دُكومنتا ۱۹۹۲ را دركارنامهی خود داشت، نمایشگاه نسبتاً بزرگی از كارهای برمانس را در اس.ام.ای.كی برگزار كرد كه این نمایشگاه باعث آشنایی برمانس با گالری زنو ایكس شد و اینگونه موفقیتهای بعدی یکی پس از دیگری به سراغ او آمدند. البته برمانس مانند هر هنرمندی هنگامیکه علاقه و توجّهی نسبت به آثارش وجود نداشت دچار شک و تردید دربارهی مناسبات دنیای هنر شده بود و در اینباره میگوید :« من همیشه مطمئن بودم که کاری که می کنم درست است، ولی مطمئن نبودم که بقیه هم کار من را دوست دارند یا نه؟ فکر میکردم یا زمان آن فرا نرسیده و یا دنیا سزاوار هنر من نیست.»
در ضمن باید در نظر داشت که شروع فعالیت برمانس در طراحی و نقاشی همزمان با دورهای بود که در گفتمان هنری مرتباً مرگ نقاشی اعلام میشد و شاید آثار برمانس نیز واکنشی بود به بحرانی که نقاشی در قرن بیستم با آن دست به گریبان شده بود. برمانس شیفتهی نقاشیهای استادان قدیم بود و نقاشی را مدیومی میپنداشت که تاریخ را به دوش میکشد و میخواست از بار تاریخ در آثارش استفاده کند و در عین حال تلاشش در تمام این سالها این بوده است كه در حالى كه تصاویرى كاملاً نو و بدیع مىآفریند با تاریخ هنر مستقیماً سر و كله بزند. او معلم خود را در نقاشی وِلاسکِس میداند و بسیاری از آثارش ریشه در تاریخ نقاشی دارند و ردّپای کارهای مانه، کوربه و گوُیا را به راحتی میتوان در تصاویر او دنبال کرد. در ضمن یكی از دلایل دیگر جذابیت نقاشی برای برمانس به این علت بود که در باور اکثریت مردم نقاشى مترادف و هم معنى هنر و نقاش همان هنرمند است. برای عموم كلیشهایترین تصوّر از اثر هنرى، نقاشى است و در واقع اساس بسیاری از آثار برمانس بازی با همین کلیشهها و کهن نمونههاست و توانایى او در بهرهگیری از آگاهیهای جمعی و توقعاتی كه آنها در ذهن ایجاد میكنند است. او این كار را چه در استفاده از مدیومهای مختلف و چه در استفاده از عناوین، موضوعات و ابعاد آثارش انجام میدهد.