۱ـ مقدمه
يادم ميآيد براى ساختمينور/ماژور، روزها و ماهها در كوچهها و خيابانهاى مركز شهر تهران قدم مىزدم. در واقع يكى از تفريحات هميشگىام از مدتها قبل همين كار بوده، يعنى قدمزدن در مركز شهر. ولى براى اين فيلم سنگتمام گذاشتم. آنقدر كه فك و فاميل «كريمخان» مىخواستند به خاطر پرسهزنى بيش از حد و چشمچرانىام از ساختمانهاى اساسىِ فرعىهاى جد بزرگوارشان ازم شكايت كنند. فكر مىكنم الان هم بهتر است همين كار را بكنيم.
يعنى راه بيفتيم توى مركز شهر و حسابى پرسه بزنيم، بلكه توانستيم چندتا ايدة بكر و سرحال براى پيشبرد اين مقاله دست و پا كنيم و احياناً هرجا كه خسته شديم مىتوانيم برويم توى يك كافة دنج بنشينيم و نفسى تازه كنيم. كافههايى كه جز در بعضى از محتوياتمنو و چيزهاى ديگر دست كمى از كافههاى شهرهاى غربى ندارند. آره مثل دوتا آدم شهرىِ «آدم» مىنشينيم و گپ مىزنيم. گفتم «آدم شهرى» ياد يك خاطره افتادم. خاطرهاى پر از سوء تفاهم و بحثانگيز، كه فكر مىكنم شايد بتواند بستر مناسبى باشد براى ايجاد ايدههاى بعدىمان… شايد. پس ببينيم چه مىشود …
۲ـ ماجراى سينماى دوبله در يك پيادهروى غربى
همين چندماه پيش، اواسط تابستان داشتم با چند نفراز دوستان در يكى از خيابانهاى مركز شهر رتردام قدم مىزدم. از قضا داشتيم دربارة «سينماى شهرى» در ايران بحث مىكرديم. در واقع بحثمان از راوى فيلم مينور/ ماژور شروع شده بود و از آنجا كه راوى اين فيلم آقاى ناصر طهماسب (دوبلور معروف ايرانى) هستند، بحث عجيب و غريبى شكل گرفته بود. حرف من اين بود كه ما اساساً در سينماى ايران «سينماى شهرى» نداريم.
يعنى در واقع به جز بعضى از كارهاى داريوش مهرجويى و تك و توك آثار فيلمسازان ديگر ايرانى، خبرى از «سينماى شهرى» و كاراكتر شهرى در سينماى ايران نيست. بحث پر سوءتفاهمى در پيش بود. اول اينكه توافق نظرى بر سر تعريف «سينماى شهرى» و «انسان شهرى» وجود نداشت و دوم اينكه هنگامى كه من بحث سينماى دوبله را به عنوان يكى از اصلىترين لحظههاى «سينماى شهرى» در تاريخ سينماى ايران، مطرح كردم، ماجرا پيچيدهتر هم شد. بحث من اين بود:
آنقدر كه بضاعت سينماى شهرى در ايران ناچيز است، آدم مجبور مىشود از روى بدجنسي و قساوت به سينماى دوبله پناه برد. منظورم هم دوبلة فيلمهاى غير ايرانى بود و نه دوبلة فيلمهاى فارسى. در سينماى دوبله مىتوانيم كارآگاه، كارمند، عابر پياده، قاتل، روسپى و انواع و اقسام موجودات شهرىِ فارسى زبان را تجربه كنيم. ولى در سينماى ايران به جز حميد هامون و چندتاى ديگر اساساً خبرى از كاراكتر شهرى نيست كه نيست. مىدانم كه اين حرفها شايد به كلىگويى و حكم صادر كردن تلقى شود.
ولى از شما خوانندة عزيز تا رسيدن به يك كافه دنج و راحت، تقاضاى صبر و تحمل دارم. آنجا مىتوانيد تمام اين بحثهاى نيمهكاره و درب و داغانم را زير سؤال ببريد. به هر حال بحث من و دوستانم در آن پيادهروىِ هلندى به سمتوسوهاى عجيبى رفت و به نتيجهاى نرسيد. چند سطر قبلتر يادى از هامون و حميد هامون كردم. شايد بد نباشد در اينجا كمى اين يادآورى را بسط و گسترش دهم.
پیشنهاد مطالعه: مقالهی «تهران هیچ چیز دارد» به قلم مهران تمدن