معرفی مقاله:
منصور قندریز هنرمندی بود كه در سی سالگی از دنیا رفت، و در سالهای پس از انقلاب نیز نمایشی از آثار او برگزار نشده است. به عبارت دیگر، هنرمندان و فعالان تجسمی زیر پنجاهسالهی جهان تجسمی ایران شناخت چندانی از او ندارند. و با توجه به قلّت منابع مكتوب برای آشنایی با كار قندریز، «شناخت» او به هر معنا كه باشد به اطرافیان او و نهایتاً كسانی كه به طور مستقیم آثار او را دیدهاند محدود میشود. از سوی دیگر، آثار بهجامانده از او همخانوادگیهای آشكاری با آثار دیگر هنرمندان جریان سقاخانه دارد. هنرمندانی كه سالها پس از مرگ او كار كردند و امكان آن را یافتند تا در كارشان به پختگی برسند و امكانات پروژهی سقاخانه را، هر چه كه بود، به فعل برسانند. با این اوصاف، پرسش آن است كه چرا در میان این هنرمندان منصور قندریز در حافظهی اهالی جامعهی تجسمی ایران چنین جایگاه برجستهای دارد؟
.
بخشی از مقاله:
در مورد كار هنری منصور قندریز، نكتهی اولی كه در ابتدا باید به آن اشاره كرد آن است كه او به طور كلی نقاش باسلیقه و باقریحهای به نظر میرسد. پرترههایی كه از دورههای اولیهی كار او به جا مانده لطف و قلمزنی خوبی دارند. در طراحیهایش خط و رسانهای چون آبمركب را با زبردستی به كار گرفته است. و در كارهای دورهی بلوغ او میتوان نشانههای نویدبخشی از كار هنرمندی را دید كه میتوانست در ادامه به پختگی بیشتری برسد. و احتمالاً جایگاهی مهمتر در تاریخ هنر مدرن ایران پیدا كند.
در آثار دورهی بلوغ قندریز به طور كلی دو نوع كار را میتوان از یكدیگر متمایز ساخت. آثار دستهی نخست كه حجم عمدهی نقاشیهای بهجامانده از او را به خود اختصاص میدهند، همان نقاشیها و آثار چاپی «سقاخانهای» قندریز هستند. آثاری كه به طور مشخص میتوان ویژگیهای نوعی رویكرد و شیوهی برخورد هنرمندان متأثر از این جریان را در آنها مشاهده كرد. تصاویری عمدتاً تخت، آبستره یا نزدیك به آبستره، كه بر مبنای بهرهبرداری، انتقال، سادهسازی، هندسیسازی، و تكرار و تغییر برخی موتیفها و نقشمایههای مختلف فرهنگ بصری ایرانیـ اسلامی شکل گرفتهاند. و در مورد قندریز، با گرایش بیشتر به نقشمایهها، طرحها، و فیگورهای پریمیتیو یا «بدوی» ــ خلق شدهاند.
نكتهای كه در این آثار قندریز خودنمایی میكند آن است كه ــ صرفنظر از تقدم و تأخیر آثار هنرمندان این جریان ــ سرمشق یا ردپای كار بسیاری از چهرههای سقاخانه یا وابستههای دور و نزدیك آن را در آنها میتوان مشاهده كرد. فرمهای كلی هندسیوارِ نقشـ وـ زمینهای پیلارام و زندهرودی. برخی از اشكال و سازههایی كه تناولی در قالب حجم میساخت و پس از آن ساخت. طلسمنگاریها و حروفنگاریهای زندهرودی. آدمكهای فلزی ژازه طباطبایی. و نقشها و نقشههای كیهانشناختی عربشاهی و روحبخش. همچنین، بسیاری از فرمها و موتیفهای مورد استفاده در این آثار كه در سالهای بعد (تا زمان ما) عمومیت یافته و به بخشی از الگوی تصویرپردازی خرت و پرتها و عناصر تزیینی شبهسنتی شهری بدل شدهاند. گنبد و مناره، خط و خطاطی، فرمهای شهرفرنگوار. علم و كتل، پنجهی ابوالفضل، و فرمهای مشبك و درهمپیچیدهی سقاخانه، ضریح، و غیره. خورشید خانمها و برخی نقشمایههای دیگر.
قندریز البته به مرگ «طبیعی» مرد. و جزو بهترینهای این صدواندی سال هم نبود. اما باید كار او را دید. از «معطل» ماندن آن جلوگیری كرد. و آن را با چیزها، افراد، و ایدههای دیگر، با زمان حال و بلكه بیشتر با آینده پیوند زد. باید به آنچه او كرده است و بهویژه آنچه نكرده است توجه كرد. باید بالقوهگیها و خلأهای او را درك كرد. و از آنچه او «میتوانست باشد» فضایی برای تفسیر ساخت، برای كنش.