لوییس هاین / روزنامه فروش / نیویورک

عکس‌برداری آهسته و عکس فوری: عکس به مثابه پارادوکس / تی‌یری دُ دوو / فرید دبیرمقدم

 

 

بخشی از مقاله:

مری مک‌کارتی درباب کتاب سنت امر نوِ هارولد روزنبرگ چنین نوشت: «نمی‌توانید یک واقعه را بر دیوار بیاوزید؛ تنها می‌توانید یک تصویر را بر دیوار بیاویزید.» اما به نظر می‌رسد وقتی پای عکاسی در میان باشد، درواقع با پارادوکس آویخته‌شدن یک رویداد بر دیوار مواجه‌ایم.

عموماً دو برداشت از عکاسی مرسوم است: عکاسی در مقام یک رویداد، اما رویدادی عجیب، گشتالتی متوقف‌شده که چیز چندانی از جاری‌بودن آنچه در زندگی واقعی رخ می‌دهد منتقل نمی‌کند؛ یا عکاسی در مقام یک تصویر، یک بازنمایی خودآیین که درواقع می‌توان آن را قاب گرفت و بر دیوار آویخت، اما به‌طرز عجیبی دیگر به آن رویداد خاصی که ثبت کرده بود اشاره‌ای نمی‌کند؛ به‌بیان دیگر، عکس را این‌گونه قلمداد می‌کنیم که یا شاهدی طبیعی و زنده (تصویر) از گذشته‌ای محو شده است، یا مصنوعی (artifact) منقطع (رویداد)؛ شگردی است اهریمنی برای ثبت زندگی بی‌آنکه قادر باشد معنای آن را منتقل کند. هر دو برداشت از آنچه در سطح تصویر روی می‌دهد همتای خود را در واقعیت نیز می‌یابد. اگر عکس را شاهدی زنده تلقی کنیم، بی‌بروبرگرد در خارج از خود نشانی است از مرگ مصداق (referent)، گذشته‌ی تمام‌شده، تعلیق زمان؛ و اگر عکس را مصنوعی رو‌به‌زوال تلقی کنیم، نشانگر آن است که زندگی در بیرون در جریان است، زمان در گذر است، و ابژه‌ی ثبت‌شده ازکف‌رفته است.

اگر بخواهیم برای این دو شیوه‌ی متضادِ ادراکِ عکس مثال بیاوریم، پرتره‌ی متوفی در مراسم ترحیم نمونه‌ای از «تصویر» است؛ این نوع پرتره حیاتی را روی صحنه می‌آورد و به آن تداوم می‌بخشد که در خارج از صحنه پایان یافته است. همچنین عکس خبری نمونه‌ای خواهد بود از «رویداد»؛ عکس خبری حیاتی را روی صحنه متوقف نگه می‌دارد که در بیرون در جریان است. هنگامی‌که این دو مثال را تعمیم دهیم درخواهیم یافت که عکسبرداری آهسته (time exposure) نمونه‌ی بارز ادراک عکس «تصویرگونه» است، درحالی‌که عکس فوری (snapshot) نمونه‌ی بارز ادراک عکس «رویدادگونه» است.

این دو شیوه با یکدیگر در تعارض‌اند، اما هر دو در ادراک ما از هر عکسی حضور دارند، خواه عکسبرداری آهسته باشد خواه عکس فوری؛ علاوه‌براین، این دو تناقضی را برنمی‌سازند که بتوانیم با سنتزی دیالکتیکی رفعش کنیم، درعوض پارادوکسی را می‌سازند که به تردیدی لاینحل در عکس‌العمل‌های روانشناختی ما به عکس می‌انجامند.

ابتدا بیایید عکس فوری را مدنظر قرار دهیم. عکس فوری نوعی سرقت است؛ زندگی را می‌رباید. عکس فوری با هدف دلالت‌داشتن بر حرکت طبیعی، تنها همانندی صلب، همچون سنگ، از آن به دست می‌دهد؛ حرکتی انجام‌نشده را نشان می‌دهد که به حالتی محال اشاره می‌کند. پارادوکس در این است که حرکت عملاً در واقعیت انجام شده، حال‌آنکه در تصویر آن حالت متوقف نگه داشته شده است.

روشن است که این پارادوکس مستقیماً از ماهیت نمایه‌ای (indexical) نشانه‌ی عکاسی نشئت می‌گیرد. با بهره‌گیری از اصطلاحات نشانه‌شناسی چارلز سندرز پیرس، می‌توانیم بگوییم با آنکه به نظر می‌رسد عکس یک شمایل (icon) باشد (ازطریق تشابه) و با آنکه تا حدی یک نماد (symbol) است (عمدتاً ازطریق استفاده از دوربین عکاسی به‌عنوان ابزاری که کارش رمزگذاری است)، گونه‌ی نشانه‌ای خاص عکس که در آن با هیچ بازنمایی بصری دیگری شریک نیست (به‌جز قالب مجسمه و صد البته سینما) نمایه است، یعنی نشانه‌ای که به‌شکل علّی با ابژه‌اش مرتبط است. درمورد عکاسی، نور پیوند علّی مستقیم میان واقعیت و تصویر است و کنش فیزیکی متناسب با آن روی نقره‌ی برمید رخ می‌دهد. از نظر علم نشانه‌های (semiology) پساسوسوری کلاسیک، این امر به‌آن معنی است که در عکاسی مصداق نمی‌تواند از نظام نشانه‌های مدنظر بیرون گذاشته شود. شکی نیست که عقل سلیم تصویر را از واقعیت تمیز می‌دهد، اما چرا عقل سلیم در مواجهه با یک عکس کنار می‌رود و آن را سرشار از قدرتی اسطوره‌ای ورای زندگی و مرگ می‌کند؟

سبد خرید ۰ محصول