در «پرده دو عکس»، مهران مهاجر ما را با دنیای دو عکاس در عکسهایشان آشنا و وادار به اندیشه مینماید، نمایی از پنجره هتل کاری از رابرت فرانک و صحنه ای از رخداد انقلاب ۵۷، کاری از یحیی دهقانپور. هر دو عکس روایتشان از پنجره صورت میگیرد. عکسها از همان ابتدا خواسته و ناخواسته سعی در نشان دادن مرز لغزان و شناور میان واقعنمایی و انتزاع را عیان میکنند. آن چارگوشی که دوربین از دنیای پیش چشم عکاس میبرد و پیش چشمان ما میگذارد، با آن دنیا و با ما چی میکند؟ این چارگوش را که ناماش را عکس میگذاریم آیا جای آن دنیا را میگیرد؟ یا اینکه خود حجابی میشود تا برای دیدن دنیا وادار به کشف آن شویم؟ یا که باید در این چارگوشه باشیم و در آن بیاندیشیم و خودمان دنیایمان را بسازیم؟
قاب دوربین چه پیوندهایی با جهان و با عکاس و بیننده میسازد؟ عکسهایی که بین خود و جهان پنجرهای را میانجی کردهاند این معضل را آشکارتر میکنند. بیگانگی و فاصلهگذاری و فاصلهگیری درون مایهی تکرار شونده عکسهای آمریکایی رابرت فرانک است. پنجره فرانک رو به بهشت مستقر است و پنجره دهقانپور رو به بهشت مستقل. وعدهی هر دو عکس در باب این دو بهشت، با درنگ، تامل و تردید همراه است. هر دو عکس ما را گیج میکنند؛ یکی با خاکستری نگاه خود و سکون چشم اندازه، آن یکی هم با هول نگاه و ولای رخداد. پیشنهاد میشود در باب این موضوع به مقاله «پنجرههایی که باز نمیشوند» هم مراجعه نمود.
بخشی از متن:
آن چارگوشی که دوربین از دنیای پیش چشماش میبرد و پیش چشمان ما میگذارد با آن دنیا و با ما چه میکند؟ این چارگوش را که ناماش را عکس میگذاریم آیا جای آن دنیا را میگیرد؟ آیا بیآنکه ببینیماش و بیآنکه حساش کنیم ما را به میانهی آن دنیا پرتاب میکند؟ یا اینکه خود حجابی میشود تا برای دیدن دنیا وادار به کشف آن شویم؟ یا که باید در این چارگوشه بباشیم و درآن بیاندیشیم و خودمان دنیامان را بسازیم؟
عکسهایی که بین خود و جهان پنجرهای را میانجی کردهاند این معضل را آشکارتر میکنند. غریب آنکه عکسی هم که به نخستین عکس جهان مشهور است چشماندازی است که ژوزف نیسفور نییپْس به سال ۱۸۲۶ از پنجرهای انداخته است، و نیز از نخستین عکسهای هنری فاکس تالبت عکس پنجرهی بیروننشستهای است به سال ۱۸۳۵. هر دو این عکسها از همان آغاز و خواسته یا ناخواسته این معضل را پیش میکشند و نیز مرزِ لغزان و شناور میان واقعنمایی و انتزاع را عیان میکنند.