استادی قصد کرده بازنشست که شد، آموزشگاهی برای انواع روشها و چاپهای قدیمی و فراموش شده عکاسی تأسیس کند. شاگردی هر روز با آخرین برنامههای کاربردیِ رنگ وارنگِ بر روی آیفونش، رنگهای نوستالژی را بر سوژههای عکاسیاش میآزماید. یکی دلش برای منظره دوستداشتنیِ جلد آلبومهای قدیمی تنگ میشود، دیگری دلش به «دوست داشتن»های هرروزه عکسهای فیسبوکی خوش است. یکی عکس پیکسلی را بازیچه میداند، نیست و نابود میخواند: عکس باید کاغذی باشد. دیگری عکس «خالی» را از مد افتاده میداند: اجرا باید مالتیمدیا یا دستکم قابها دیجیتال باشد. دوستی در حالیکه همواره بر عقب بودنش از فنآوری روز اصرار میورزد، هر روز چند قدمی جلوتر میرود و «چاره نداشتن» را بهانه میکند. و سردبیری هم با آنکه موضوع این شماره را «خیلی جالب» میخواند، کارِ اینبار را به ما میسپارد و …
***
ما در آستانه/ میانه/ اوج تغییری بزرگیم. آنقدر بزرگ که نمیدانیم دقیقاً کجایش ایستادهایم. ایستادهایم؟ راه میرویم؟ میدویم؟ میرسیم یا…؟ هرکجایش که هستیم و با هر کیلومتر در ساعت/ مگابایت بر ثانیهای که همراهش میرویم/ میدویم/ هل داده میشویم، یا چشم به، جاماندههای پشت سر داریم، با دریغ و دلتنگی و دلواپسیِ دود شدنش؛ یا چشم بسته غرق جذبههای راهیم، با سرخوشی و بیخیالی و حرص بیشتر چشیدنش؛ یا چشم به دور و بر میدوانیم، متفکر و مبهوت اتفاقهایش و مشکوک به آیندهاش.
تغییر بزرگ را انقلاب دیجیتال خواندهاند و شیپورچیانش را رسانههای نو. رسانههایی که با دستاوردهایشان از کنار هیچ زاویهای از زندگی نوین بی تفاوت نگذشتهاند، از خصوصیترین لحظهها و رابطههای ما گرفته تا کلانترین سیاستهای جهان ما. آنچه در این میان بر عکس و عکاسی رفته، شاید تنها موج کوچکیست از این طوفانِ ناگریز؛ موج کوچکی به بزرگی مهمترین دغدغههای مشترک ما و شما.
در این ورطه پرهیاهو و پرتناقض، بر آن شدیم که لحظهای درنگ کنیم و پیرامونمان را تا جایی که چشم کار میکند، ببینیم؛ بلکه به کُنه آنچه ناخودآگاه بر ما میگذرد، راهی بیابیم. از میان گستره وسیع موضوعاتی که تعبیر «عکاسی درعصر رسانههای نوین» پیش رویمان گذاشت، تعدادی را برگزیدیم و در چند مقاله پی گرفتیم. لابلای آنها نیز به قصد گوش سپردن به پردههایی از نواهای پر زیر و بمِ بسیاری که شنیده میشد، دلنوشتههایی اغلب گویای تجربههای شخصی برخی از دوستان و بزرگان را جای دادیم تا نمود و نمادی از دوران تکثر و تنوع صداها و خصلت تعاملی رسانههای نو باشد. حاصل این همه، عکسیست از حال حاضر ما، برای ثابت کردن گذار سریعش و امکانِ خوبتر دیدنش. اگر قدری تار است، مقصر شاید شتاب بیش از حد سوژه باشد و اگر عمق میدان کافی ندارد، شاید پیرامونمان هنوز بهقدر کافی روشن نیست که دریچه چشمهایمان را ریز کنیم و تیزتر ببینیم!
جهت مطالعهی مقالاتِ این فصل، به بخش «مقالات مرتبط در فصلنامه»، در انتهای این صفحه مراجعه کنید.