معرفی مقاله:
افزودن نوشته به عکس شیوهی رایج برای آن دسته افرادی بود که میخواستند نیروی یادمانی تصویر را بیشتر کنند. مثلاً امضا کردن تصویر، شیوهی مؤثری است تا عکس را به چیزی بیش از ثبت ظواهر بدل کند. امضا، اثر یگانهی دست فرد است، گواهی بر هویت، بیانیهای آشکار از آن که «من آن جا بودم، و این رد و نشان من است.» جفری بچن در این مقاله به نوشتههای بر روی عکسها پرداخته است. به دلایل نوشتن اشاراه کرده و همینطور به این که چگونه به مرور زمان شیوههای مختلف از جمله گلدوزی و سایر چیزها در ترئیین عکسهای یادگاری رواج پیدا کرد. علاوه بر این به آلبومهایی که از همین تصاویر در قرنهای بعد شکل گرفت، نگاهی داشته و نشان داده که چگونه این عکسها نه تنها اطلاعاتی از دورانها در اختیار ما میگذارند بلکه میتوان به احساسات پشت عکسها نیز دست پیدا کرد.
.
بخشی از مقاله:
در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم ملوانها و سربازها یادگاریهایی از خاطرات دوران خدمتشان را روی پارچههای پشمی و ابریشمی گلدوزی میکردند. این کار در همه جا مرسوم بود. نمونههایی از این کارها در آلمان، انگلستان، استرالیا و آمریکا پیدا شدهاند. به مرور زمان عکس بخشی از این پارچههای دستساز شد. و به این ترتیب عنصری واقعگرایانه به عرصه تصویری نمادین افزوده شد. در مقطعی خاص این کارهای ذوقورزانه بدل به کسب وکاری تجاری شد. در این کارها افراد حرفهای نقشونگار و پرچمهایی را اطراف فضای خالی گلدوزی میکردند تا بعدها خریدار، آن فضا را با عکس پرتره خود پر کند. این اشیای گلدوزیشده معمولاً با نوشته همراه بودند. برخی خشک و بیروح (مانند،” خاطره خدمت نظام: نیروی احتیاط ۱۹۰۷″)، و برخی بیشتر توصیفی («من با افتخار میگویم این نشان به من اعطا شده است.»).
دستنوشته نیز، عکاسی را شخصی میکند. نوشتههای دست خط، حتی اگر در مضمون، معمولی و کسلبار باشد، صدای نویسنده را در خود دارند. و این نوشتهها، صدا را به حس بینایی و حس لامسهای که از پیش درهم تنیدهاند، میافزاید. نثری که به نظم در آمده است، این حس را دو چندان میکند، زیرا ما برای لذتبردن از ضربآهنگ شعر، آن را بلند میخوانیم. نظم حتی میتواند ضمنی، به لحن مشخصی اشاره کند. مثلاً ممکن است جعبه داگروتیپی، نوشتهای دست خط و طرهای موی مدوّر در خود نگه داشته باشد.
آلبومها هم مانند عکسهای داخل جعبه، اغلب پوشش چرمیای دارند که خلاقانه با نقشونگار، زینت یافتهاند و با سطوح برجسته و کندهکاریشده، بهگونهای وسوسهانگیز حس لامسه را در ما تحریک میکنند. آلبومهای جدید، با پوشش پلاستیکی، رد و نشان بصری این حس لامسه را در خود دارند. برخی از آلبومهای قرن نوزدهمی درون قفسههای تزئینشده کار شدهاند، این آلبومها از پایین جمع میشوند تا آینهها معلوم شوند (شاید بیننده از این راه بتواند چهره خودش را با تصاویر درون آلبوم مقایسه کند). برخی از آلبومها حتی در محراب خانهها جای میگرفتند، و از این راه تمایز میان وجه ناسوتی و لاهوتی عکس را کمرنگ میکردند. امروزه ما آلبومهای تاریخی را پشت شیشه داخل ویترین در موزهها میبینیم. اما همچنان آلبومها با اجزای متحرکشان اشیائی قابل لمساند و برای آن که تمام و کمال تجربه شوند آنها هم ــ مانند بسیاری از اشیای ترکیبی که با عکس ساخته شدند و در موردشان صحبت کردیم ــ از ما میخواهند نزدیکی جسمانی لمسکردن را به ادراکمان که با نگاه شکل میگیرد، بیفزاییم. و زمانی که ما آلبومی را لمس میکنیم و برگهایش را ورق میزنیم، عکسها را به حرکت وا میداریم، در واقع قوسی در فضا میسازیم و به شکلی استعاری روایتی خطی را بازمیگوییم. آلبومها همچنین ما را به گفتوگو وا میدارند، بهانهایاند برای دوستان و خویشاوندان تا دورهم جمع شویم و داستانهایمان را رد و بدل کنیم. اتفاقات را بهیاد آوریم و زندگینامههایمان را از نو بسازیم. زمانی که در موزهها به تماشای آلبومها میایستیم، فقط میتوانیم زمزمه صداهای خندان را که میشد با ورق خوردن برگها بلند شود، تصور کنیم.