نقاش درباری بر روی گچ پای شاه نقاشی میکند، اردشیر محصص، آرشیو کتابخانه کنگره

طنزنگاری به مثابه‌ی نمایش / فائقه بقراطی

کارهای بیست سالِ نخست اردشیر محصص سرشار از تجربه‌های ذهنی و زبانی مداوم است. طرح‌های زمخت ده سال آخرش گواهی می‌دهد که، در اوج پختگی، هر ماده و ابزاری را به کمک می‌گیرد تا بتواند دست‌های بی‌قرار از تشنج پارکینسون را رام خود کند. فائقه بقراطی در این مقاله به آثار اردشیر محصص پرداخته است و آن‌ها را از سه نقطه‌نظر؛ ۱. واقع‌نگری، ۲. بیان طنز، ۳. تمرکز بر موضوع انسان، بررسی کرده است. این سه ویژگی در زمینه‌ی زاویه‌ی دید، فرم و محتوا، گاهی در ترکیب سه‌گانه‌شان، کیفیتی در آثار محصص پدید می‌‌آورند که با مسامحه می‌توان آن را نوعی «نمایش» تصویری نامید. او در مقاله‌ی خود با تمرکز بر چند اثر او این ویژگی‌ها را با تفصیل بیشتری شرح داده است.

بخشی از مقاله:

این‌که محصص پرده از روی واقعیت کنار می‌زند و هر آنچه را به دقت پنهان شده آشکار می‌کند، صرفاً توصیفی استعاری است و این گفته جسارت او را در نشان دادن زشتی‌ها به «نمایش» دادن تشبیه می‌کند. اما خود این تشبیه حامل نکته‌ای است. چنین تشبیهی برای همه‌ی آثار واقع‌گرا و همه‌ی آثار خود محصص به‌کار نمی‌رود. در آن موارد غالباً اصطلاح «بیان یا بازنمایی واقعیت» را به کار می‌بریم. اما آثارِ به‌اصطلاح نمایشی اگرچه فاقد امکانات ملموس و دیدنی «نمایش» واقعی‌اند، ویژگی‌های دیگری نیز دارند که آن‌ها را به جوهره‌ی «نمایش صحنه‌ای» پیوند می‌دهد.

در میان آثار محصص، طرح‌هایی که از جنبه‌ی مجازی و نیز شکل ارائه وجه نمایشي داشته باشند پرشمارند. محصص برداشت، معیار و تفسیر ویژه‌ای از زندگی، آدم‌ها، واقعیت و تجربه‌ی زیسته‌اش دارد، می‌کوشد گوشه‌ای انضمامی از زندگی فردی و جمعی و فرهنگی را نشانمان ‌دهد و اهمیت واقعیاتی را یادآوری کند که پیرامون خود می‌بینیم ولی به فاصله‌ی فاحش آن‌ها با ایده‌آل‌های انسانی عادت کرده‌ایم. البته نمایش واقعی به دلیل امکاناتش می‌تواند مخاطب را در حین تماشای صحنه درگیر واقعیت درون صحنه کند و همه‌ی حواس او را به موضوعی که می‌خواهد بگوید جلب کند. در عین حال جایی نیز برای تأویل و تفسیر شخصی او باقی بگذارد. محصص اما در غیاب امکانات نمایشی و شاید زیر نگاه بی‌گذشتش به زشتی‌ها، کمتر جایی برای تأویل نمایش‌های تصویری‌ خودش باقی می‌گذارد.

طنزنگاری به مثابه شیوه‌ی بیانی غیرمستقیم با هدف نمایش ـ به عنوان قالبی برای جلب توجه به سوی واقعیت‌ها و تأمل در آن‌ها ـ وجه اشتراک دارد. هر دو قلمرو در واداشتن مخاطب به تفکر نقش ایفا می‌کنند. محور کار هر دو انسان، زندگی، فرهنگ، تاریخ و خلاصه واقعیت دیدنی و جاری است (چنانکه کتاب وقایع اتفاقیه‌ی محصص نمایشی انتقادی از فرهنگ ایرانی است). تفاوت شاید در این باشد که نمایش با امکانات زنده‌اش، مشارکت و تفسیر تماشاگر را در معنابخشی به آنچه می‌بیند فراهم می‌کند. اما طنزنگاری با ظرفیت محدود دوبعدی بر«فاصله میان آنچه هست و آنچه باید باشد» به شدت تأکید دارد و، با نگاه فرادست و بی‌گذشت، موقعیت و وضع آدم‌ها و کردارشان را به سخره می‌گیرد.

روشن است که برخلاف نمایش واقعی، محصص امکان پروردن شخصیت فردی و اجتماعی یا استفاده از ظرافت‌های گفتاری را ندارد. به جای شخصیت‌سازی ناگزیر تیپ‌های روانی و اجتماعی را وارد کارش می‌کند؛ جز در طرح‌های خاص سیاسی ـ تاریخی که شخصیت‌ها برای بیننده شناخته‌اند. احتمالاً نقد و ریشخند شخصیت‌های معمولی آشنا از نظر او منع اخلاقی داشته است، چون کردار و حالت درخور انتقاد آدم‌ها را یا با فیگورهای شبیه خودش یا بیان مجازی نمایش می‌دهد (مثلاً از استعاره‌ی انسان ـ میمون‌ها یا آدم‌های حشره مانندِ چند دست‌وپا یا رشته‌ای درهم پیچیده استفاده می‌کند).

سبد خرید ۰ محصول