غزاله هدایت در مقالهی «صافی دیوارهای زیبا» از نمازخانهی کامران دیبا نوشته است. از رویارویی با نمازخانه و احساسی که در ارتباط با آثاری اینچنینی تجربه میشود. در این نوشتهی کوتاه او نگاهی به دلیل ساخت این نمازخانه از زبان سازندهی آن، یعنی کامران دیبا نیز داشته است.
بخشی از مقاله:
دیبا به سادگی میگوید: «فکر ایجاد این نمازخانه وقتی به ذهنم خطور کرد که دیدم کارگران ساختمان موزه و برخی از رهگذران در این محوطه نماز میگزارند، اما در جهت غلط. از روحانی یکی از مساجد محل خواستیم جهت قبله را تعیین کند. وقتی جهت درست تعیین شد به این فکر افتادم که ایجاد فضای خلوت، دور از هیاهوی خیابان برای نمازگزاران جالب و مفید باشد.» این گزاره بیان جنبهی معمارانه و یا کارکرد این نمازخانه است؛ مدرنیسم غربی با سنت ایرانی در هم میآمیزد. هشت دیوار بتونی سرد و بیروح که آشکارا از دل سنت معماری بعد از جنگ جهانی نمایان میشود نه با معماری ایرانی که با نگاه درونیِ ایرانی یکی شده است. و به گمانم از این آمیزش چیزی بس غریب و عمیق رخ میدهد. راه ورودی این بنا روزنی است به پنجره و پنجرهای دیگر. پنجرههایی که رو به دیوار بازند. در این دیوارهای توبهتو هیچ نیست و همین فضای تهی و خالی دعوتیست به شکاف. قدم که میگذاری انگار که در سبکی محض محبوس شدهای. به یکباره از پارک و خیابان و شهر و هر آن چه بیرونیست کنده شدهای. هیچ صدایی نیست و فقط میخواهی که به یکی از این دیوارها تکیه بزنی یا قدمی برداری و دستت را بر هاشورهای نور دیوارها بکشی. نوازش این نرما و گرما بر آن دیوارهای سرد و ناصاف عیشیست مدام. شیاری باریک، بُرشی بر دیوار مکعب بیرونی زده است و تا دیوار مکعب درونی این خط ادامه یافته است.