موزهی خیال
آنچه شاعر را از دیگران متمایز میکند، غنای زندگی درونی اوست و به او این امکان را میدهد که جهانهای دوگانهی این کلانشهر را در هم ادغام کند؛ جهان خیال و واقع. شهر برای او به مثابه تجلی خیال است؛ یک واسطه برای زندگی پرتنش و سورئال او. حتی زمانی که شهر را به خاطر چهرهی تلخش محکوم میکند، آن را به جذابترین شکل ممکن میسراید. او اندوهناک است از فاصلهی میان «خود» و «دیگری»، میان «جهان درون» و «جهان بیرون».
طرح «نگارخانهای به وسعت شهر» خرداد ماه امسال برای بار دوم به مدت ده روز اجرا شد. امسال به نظر میرسد که نواقص سال پیش برطرف شد و کیفیت خوب تصاویر و تاحدودی محل مناسب قرارگیری آنها حاکی از تلاش سازمان زیباسازی شهرداری در رفع نواقص اجرای طرح نسبت به سال گذشته بود. این طرح فرصتی را برای ما بهوجود آورد که در این شماره به شهر بپردازیم. در ابتدای بخش از چند زوایه این طرح را مورد بررسی قرار دادیم و به انتقاداتی که به آن وارد شد، پرداختیم و در ادامه از مولفان خواستیم که فارغ ازتئوریپردازیهای نظری، از تجربهی شخصی خود در مواجه با این آثار بگویند. آنچه در نهایت گرد هم آمد، تجربهای اوهامزده از شهر بود. متونی که میکوشند به یاری قوهی خیال خصلت سورئال زندگی واقعی در تهران را بیان کنند. به نظر میرسد که همهی متون همآغوشی همجنسی با شهر دارند و در نقطهای به هم میرسند. رابطهی آنها با شهر از جنس شیفتگی و دلزدگی توامان است. به تعبیر مارشال برمن آنها مدرنیته را به منزلهی فرآیندی تجربه میکنند که رخ نمیدهد یا به منزلهی فرایندی که در دوردستها تحقق یافته؛ در مقام مدرنیتهی کج و معوجی که میکوشد به یاری قوهی خیال شهر را صاحب شود.
در مواجه با آثاری که گویی پریشان و افسارگسیخته از لای صفحات تاریخ هنر بیرون میآیند ــ در پس زمینهی آسمان دود گرفته و کوههای کمرنگِ البرز در دوردست و ساختمانهای بلند شهری، برج میلاد و درختهای مواج در باد، پلهای مملو از عابرین پیاده با هزاران داستانِ در سرــ ، شاعر در لمحهای از زمان درون این منظرهی کوبیستی، سطح خیال و زندگی عادی را در هم میشکند و وارد چارچوب جدیدی از زمان و مکان و امکان میشود.