معرفی مقاله:
مقالهی «اراده آزاد و سلاح زمان» به اندیشهی شاهرخ مسکوب از مفهوم زمان در شاهنامه میپردازد. مسکوب یکی از متفکرانی است که همواره به ادبیات کلاسیک ایران و خصوصاً شاهنامه توجه خاصی نشان داده است. مسکوب در دو کتاب «بازخوانیِ شاهنامه» و «ارمغان مور» به مفهوم زمان در شاهنامه پرداخته است. او با تدقیق در سه شخصیت جمشید، فریدون و کیخسرو در شاهنامه در پی آن است که مسألهی زمان و درک آن را در شاهنامه روشن کند. روش شاهرخ مسکوب این است که زمان را از نگاه این سه شخصیت بررسی کند. او سپس نگاه خودش به زمان را از متن کنشهای این شخصیتها استخراج کند.
اندیشهی شاهرخ مسکوب به طور مجزا زمان را از ورای این سه شخصیت بررسی میکند. در نهایت با تعریفی که از زمان به دست میآورد، رابطهی زمان را با بحث تقدیر و سرنوشت روشن میکند. زمان، تقدیر و مرگ در شاهنامه مفاهیم مهمی هستند. فردوسی بارها به این مفاهیم اشاره کرده است. در سطور پایانیِ کتابش میگوید: «از آن پس نمیرم که من زندهام/ که تخم سخن را پراکندهام». مقالهی حاضر در پی بسط این فرض است که درکِ مفهوم زمان در اثر ادبی بزرگی چون شاهنامه به درک گسترهی مهمتری خواهد انجامید. این مقاله به همراه مقالهی «آگاهی از زمانمندی، شجاعتِ بودن» از مهری بهفر در معرفی رویکردهای شاهنامه به زمان قابل توجه است.
بخشی از مقاله:
شاهرخ مسکوب از نخستین یادداشتهایش در حاشیهی شاهنامه بروخیم با اشارههایی پراکنده و کوتاه به زمان تا ارمغان مور، آخرین کتابش دربارهی شاهنامه که نخستین فصل از فصول پنجگانهاش به زمان در این متن اختصاص دارد، در این باره اندیشیده و نوشته است. طبعاً آخرین دریافتها و آخرین نوشتهی او دربارهی زمان در شاهنامه در فصل اولِ کتابِ ارمغان مور بازجستنی است؛ بهاین ترتیب چنین به نظر میرسد که جمعبندی تأملات او دربارهی زمان در شاهنامهی فردوسی کاری است عملی و آسان: بهدستدادنِ یادداشتی کوتاه از آخرین فصلی که او درباب زمان نگاشته است؛ اما بهواقع چنین نیست.
نوع نوشتار تأثرگرایانه و کمابیش شخصی مسکوب که آثارش را از ردهی مقالات تحقیقیـتحلیلی جدا میکند و به نوشتاری توصیفی و شخصی و برخوردار از ادبیّت زبانی بدل میکند کمتر به جمعبندی نهایی دیدگاه او دربارهی هر چیز، ازجمله زمان، تن میدهد که مرموزترین مؤلفهی ساختاردهنده به هر نوع هستی و زندگی، اعم از ادبی و غیرادبی، است.
از این هم فراتر، نهفقط ارائهی جمعبندی نهایی دیدگاه مسکوب دربارهی هر موضوعی در اغلب نوشتههایش نشدنی مینماید، شیوهی او در بهدستگرفتن موضوعات، اندیشیدن و واکاویدن و پروردن دریافتش از مسئله و نوشتن دربارهی آن چنان است که حتی دستیافتن به نظرگاهی کلی برای خود او هم نمیتوانسته است بهآسانی میسر باشد.
در نوشتار مسکوب و گویا اندیشهورزی او حرکت از مقدمات الف به دادههای ب و فرضیههای ج و نتیجههای د صورت نمیگیرد؛ در نوشتار او مقدمه، داده، فرضیه و نوعی برداشت از موضوع، اگرنه نتیجه، سر در پیِ هم در دایرهای میچرخند و مقدمه ممکن است در آخر نوشته و داده در پایان آن بیاید. او با دوایرِ تودرتوی پرداختن به موضوع و عرضهی غیرخطی دریافتهایش درقالب کلامی ادبی، شناخت فردیاش از موضوع را با ادبیّت کلام عمومیت میبخشد.
و شاید درست همین خصوصیت، همین شکستن سیر خطی نوشتار مقاله، همین بهگفتهی ژنت، زمانپریشیِ نوشتار که مقالات او را نزدیک میکند به روایتهای ادبی و نه نوشتار تحلیلی از جنس مقاله، کاری کرده است که آثار مسکوب طیف گستردهتری از خوانندگانِ نوعیِ شاهنامهشناسی را به خود اختصاص داده باشد؛ افزون بر آن، این است که در سبک فردی او چیزی اصیل خاص خودش هست.
در جستار زمان هم، چنانکه در دیگر نوشتههایش، مقدمهی بحث بهخلاف قاعده جایی در میانهی نوشتار آمده است و میانهی آن در آخر؛ همچنین او اِشکالی ندیده که در میانهی مقالهاش که مثلاً موضوعش زمان است داستانی از داستانهای شاهنامه را که بهطریق تداعی به ذهنش راه یافته است نقل کند.