پابلو پیکاسو پرتره گرترود استاین pablo picasso-1906

شباهت یعنی چه؟/ ابوالقاسم سعیدی

هنرهای تصویری برخلاف هنرهایی كه در زمان جاری‌اند، مكانی (هستند) و این خاصیت را دارند كه  در آنِ واحد، ابزارهای جلب و رابطه‌جوی خود را بیرون می‌ریزند و كاوش كننده در برابر یك یورش ارتباطی قرار می‌گیرد. پس اوست كه نسبت به احساس و خواستش، در ضمن بهره‌بری  یا لذت از هنر تصویری، ابزارهای آفرینش آن را هم  مطالعه می‌کند، نسبت نقشی را كه دارند برمی‌آورد و آن‌ها را منظم کرده ‌و به خاطر می‌سپارد. و این در خاطرجاگرفته‌هاست كه ارزش‌ها و بردهای كم و زیادی دارند و در قضاوت‌ها یا بینش‌ها نقش بازی می‌كنند. پس ما اگر در شرایطی اثری را ببینیم، به مجرد دیدن، در عین حال دست به تحلیل آن زده با ابزارهای فراوان آن آشنا شده و مورد سنجش و بینایی و قضاوتمان قرار می‌گیرد. پس نتیجه آن‌كه با دیدنمان اثر را از مكان خود پیاده كرده  و در مغز خود آن را تكه می‌كنیم. از همین مرحله است كه طرز نگاه به یك اثر هنری رویه‌ی مشكوكی را به خود می‌گیرد، كه كل یك اثر چیست؟ آیا واقعیت یك اثر بدون تحلیل به‌نحو كلی وجود پیدا می‌کند كه ما بتوانیم آن‌را با اثر دیگری مقایسه كنیم؟ یا شباهت آنها را با هم بسنجیم؟ یا آنكه تكه‌ها و ابزارهای مورد فهم و برداشت و نزدیك به سلیقه‌ی بیننده یا شنونده است كه احیاناً شباهت‌هایی بین دو یا چند اثر هنری را امكان می‌دهند، بنابراین باید تردید خود را از  شباهت دو اثر هنری كه اصیل و معتبرند ابراز کنیم یا از خود بپرسیم شباهت چیست و این شباهت‌یاب‌كی می‌تواند باشد.

بخشی از مقاله:

اول هزار و نهصد میلادی چه قدر در بر افروختن آتش مدرنیته‌ی پاریس به‌خصوص آنچه مربوط به‌هنرهای تصویری‌ست شریك و سهیم بوده است. كسب اتكای به‌خود پیكاسو و یا ماتیس در جوانی و آغاز به‌كار  هر دو  به نسبتی  مرهون پشت‌گرمی و تشخیص درست و هوشمندانه  و جسورانه‌ی این خانواده است. از شرح كیفیت این نمایشگاه بگذریم و به تحلیل تجربه‌ی شخصی‌ام بپردازم، كه بگویم دو اثر  با چه ابزار نگرش ذهنی می‌توانند به‌هم شباهت پیدا كنند. تجربه‌ی جالبی‌ست و باید بگویم كه هر دو سه باری كه از این مجموعه دیدن كردم، با وجود آنكه آثار معتبری به‌دیوار آن نصب بوده، تصویر و نقاشی پیكاسو از چهره‌ی گرترود استاین كه آن‌را قبلاً هم خوب می‌شناختم، بیشتر مرا به‌خود جلب می‌كرد و با دیدن این چهره‌ی نقاشی شده، فوری‌كاری از انگر، یعنی پرتره‌ی موسیو برتن در خاطره‌ام نقش می‌گرفت. پر واضح است كه این پرتره‌ی گرترود استاین  نمودار روشن و كامل سبك وفضای نقاشی پیكاسو است. این كار معروف نشان‌گر جوهر استیل آن زمان اوست. ولی چرا من در شرایطی خود را می‌دیدم كه نه یك‌بار بلكه چندین دفعه این پرتره، با تصویر موسیو برتن انگر شباهت می‌گرفت، باید گفته شود كه دست‌اندركاران نمایشگاه، پرتره‌ی مادام سزان را كه از نظر عینی یعنی طرز نشستن و حالت دست‌ها وغیره كه نقاشی شده‌است را در كنار كار پیكاسو نصب كرده بودند كه آنها هم با معیار خود شباهت نسبی بین سزان و پیكاسو را به‌رخ بینندگان بكشند، ولی برای من شكی نیست كه هر بار این تابلوی  معروف را دیده‌ام، تصویر  موسیو برتن انگر  شباهتش را نمایان كرده است. پس صادقانه می‌بایستی از خود می‌پرسیدم اولاً شباهت یعنی چه وچگونه خود را می‌نمایاند. …

 

پس برای نتیجه گیری بایستی به ابزارهای ذهنی خود مراجعه كنم، ابزاری  كه فكر می‌كنم در برآورد و تحلیل سه تابلوی نام‌برده و شباهتشان به‌هم بیشتر دخیل و فعال بوده‌اند، هر بار كه به تابلوی انگر یا پیكاسو نگاه كرده‌ام، اولین برخوردم احساسِ وزنی بوده است كه كمپوزیسیونِ آنها برایم ساخته‌اند و همین احساسِ وزن است كه این دو كار را به‌ هم شبیه می‌كند. آری من از ابزارهای فراوانی كه در این دو پرتره یافت می‌شود، وزین بودن آنها بیشترحساسیتم را برانگیخته یا پسندیده‌ام. حال چگونه می‌توانم ماهیت این معیار ـ كه  وزنِ  نقاشی‌ست ـ را تشریح كنم؟ راحت‌ترین راه مثالی است كه می‌تواند كمی كمك كند، به‌شرط آن‌كه تخیل خوانندگان هم  به‌كار بیفتد. …

سبد خرید ۰ محصول