بخشی از متن:
وقتی صحبت از انتخاب عکس برای منظوری خاص پیش می آید به این می اندیشیم که چه جوانب و خصوصیاتی را در نظر بگیریم تا عکس هایی را که انتخاب می کنیم پاسخگوی نیاز آن مورد خاص باشند.
ولی وقتی صحبت از عکس های مورد علاقه ما که در ذهنمان باقی مانده اند و یا به دلایلی برایمان ارزشمند و مثال زدنی شده اند به میان می آید، در اولین واکنش به آرشیو ذهنی خود مراجعه کرده و پس از کمی تأمل بنا به توانایی حافظه بلند مدت یا کوتاه مدت خود، نام یک یا چند اثر را بر می شماریم. اما وقتی برای این انتخاب خود فرصت بیشتری در اختیار داشته باشیم نتیجه قدری فرق خواهد کرد.
در مورد اول شما به حافظه خود رجوع کرده و هر آنچه را که به یاد می آورید بر زبان خواهید آورد، البته با کمی تأمل و اندیشه، آن هم بستگی به فرصتی دارد که پرسش کننده در اختیار شما قرار می دهد.
ولی در مورد دوم به شما این فرصت داده شده تا با حوصله و صرف وقت، عکسهای مورد علاقه یا تأثیرگذار در کارتان را برشمرید و درباره آنها بنویسید این مورد به عقیده من چالش برانگیز تر هم هست، چراکه باید برای انتخابی که می کنید دلیل قانع کننده تری بیاورید.
اما نکته ای که می خواهم در اینجا پس از این مقدمه چینی به آن اشاره کنم این است که در هنگام برخورد با این پرسش و پس از مراجعه ابتدایی به آرشیو ذهنی خود، در ابتدا متوجه شدم که از ذهن گریزپا و آشفته خود نمی توانم چندان انتظار یاری داشته باشم و از آنجاییکه این فرصت وجود داشت تا به این پرسش در زمان طولانی تری پاسخ گفته شود، به آرشیو عکسها و کتابهایم رجوع کردم.
نکته اینجاست، موضوعی که شاید با وجود مطرح بودن، از کنار آن ساده می گذریم دوباره برایم چنان شفاف و قدرتمند مطرح شد که انتظارش را نداشتم و آن تأثیر زمان و مکان در انتخاب، خوانش و نقد اثر است.
می دانیم که عوامل بسیاری از جمله نحوه ارائه اثر، تیراژ چاپ و تعداد دفعات مشاهده ما، مکان ارائه اثر و از همه مهمتر زمان ارائه آن، همگی در خوانش و برداشت ما از آن اثر تأثیر به سزایی خواهند داشت. من نیز در این مورد خاص انتخاب ده عکس برای مجله حرفه هنرمند به آرشیو عکسها و کتابهایم رجوع کردم و با شگفتی دریافتم که در بین عکسهایی که تا قبل از این برایم شاخص و مثال زدنی بودند عکسهایی وجود دارند که از اهمیتشان در این زمان و در این دوره کاسته شده است و در مقابل عکسهای دیگری هستند که در حال حاضر توجه مرا بیشتر به خود جلب می کنند. اگر چندی پیش و در برهه زمانی دیگری این سؤال از من میشد، مسلما پاسخ متفاوت می بود. در نتیجه این عکسها انتخاب های من در دی ماه سال ۱۳۸۸ و بر گرفته از شرایط زمانی مکانی سنی روحی و عاطفی این دوره می باشند.
عکس شماره ۱
آندره کرتژ مودون ۱۹۲۸ Modon
این عکس شاید از جمله عکسهایی باشد که همیشه مورد علاقه ام بوده و عجیب اینکه در این زمان هم همچنان تأثیر و جایگاه خود را در ذهنم حفظ کرده است.
از نظر من نکته بسیار جالب و حائز اهمیت این تصویر، هماهنگی اجزای تصویر، ارتباط متقابل و محکم آنها و نیز اتفاقات همزمان درون قاب تصویر است که بهگونه ای شگفت انگیز و جادویی آنها را در کنار هم قرار داده. گویی عکاس از قبل مانند یک کارگردان تمامی عوامل تصویر را در جای دلخواه خود چیدمان کرده: سؤالی که در ذهن مطرح می شود و بی پاسخ می ماند. همه اینها علاوه بر زیبایی اثر به رمز آمیز بودن آن و ایجاد فضایی جادویی کمک کرده است جادوی همزمانی و فضای رمزآلود در زندگی روزمره، برگرفته از تأثیر تئوری و اندیشه سورئالیستی در آثار کرتژ می باشد.
حرکت مرد با بسته احتمالا یک تابلو پیچیده شده در روزنامه به سمت راست تصویر، حرکت قطار به سمت چپ بر بالای بنایی که بیشتر به آثار معماری روم باستان شبیه است تا پل راه آهن، حرکت چند مرد از مقابل هم در پلان میانی تصویر، شکل ساختمان ها، ریتم پنجره ها، پرسپکتیو، امتداد خطوط، قوسها و زوایا، تقسیم بندی خاکستری ها و فضای تیره و روشن ، ریتم الوارها و داربست های انتهای تصویر، همه و همه چنان دست به دست یکدیگر می دهند که چشم را درون قاب تصویر مدت ها به گردش وا می دارند و در انتها ذهن را با این پرسش رها می کنند که آیا حضور همه اینها در یک تصویر اتفاقی است
عکس شماره ۲
سباستیائو سالگادو کارگران معدن طلا برزیل ۱۹۸۶
عکس های سالگادو علی رغم مخالفت هایی که با نحوه برخورد او با سوژه هایش صورت گرفته و انتقاد هایی که نسبت به مفاهیم و رویکرد های سیاسی نسبت به سوژه هایش و نیز نحوه ارائه آثارش و چاپ های شیک و شسته رفته او می شود، همیشه برایم جالب و قابل بررسی بوده اند ولی در بین آنها این مجموعه که در سال ۱۹۸۶ در برزیل تهیه شده بیشتر از همه در ذهنم باقی مانده و در نگرش و شیوه عکاسی ام تاثیر بهسزایی داشته است. شاید این امر بهخاطر آشنایی با آثارش در کلاسهای مرحوم کاوه گلستان باشد که در همان زمان فیلم مستندی را که از کارهای او تهیه شده بود ترجمه کرده و برایمان به نمایش گذاشت.به هر حال هرچه که باشد نکات قابل تأملی در آثار او بهخصوص این مجموعه معدن طلای برزیلوجود دارد که باعث گردید در این زمان هم پس از گذشت همه این سال ها این مجموعه را به عنوان یکی از آثار مورد علاقه ام انتخاب کنم.
در این مجموعه نیز همانند بسیاری دیگر از آثار سالگادو تمرکز بر روی انسان و تلاش بی وقفه و روزمره او برای بقا است. تلاش جانکاه و شاید فرسایشی برای گذران زندگی ای که حتی لحظه بعدی برای آن تصور نمی شود کرد. این بار نیز موضوع کار او کارگران هستند. سالگادو معمولا در آثار خود به انسانهای آواره، مصیبت زده، مهاجرینی که از کشور خود رانده شده اند یا به علت بلایای طبیعی مجبور به ترک محل زندگی خود گردیده اند آوارگان جنگی، قربانیان خشکسالی و فقر و نیز کارگران سراسر جهان پرداخته است.
این مجموعه نیز سیاه و سفید عکاسی شده و اصولا سالگادو رنگ را در کار خود امری مزاحم و عامل انحراف و گیج کننده ذهن خوانده است. در این مجموعه شاهد رنج و تلاش کارگرانی هستیم که با پوشش های مندرس ، خیس ، به تن چسبیده و گل آلود در تلاشند تا کیسه های حاوی خاک حفاری شده از ته معدن را بر دوش حمل کرده و با بالا کشیدن آن از مسیری سخت و دشوار خود را به بیرون از گودال رسانده، بارشان را بر زمین گذارند و در آخر برای این تلاششان دستمزد ناچیزی دریافت کنند.
حجم و انبوه زیاد کارگران و نحوه حرکتشان انسان را به یاد تصاویر و نقاشی های مذهبی همچون آثار میکلانژ می اندازد که گویی ارواح در روز رستاخیز در حال خروج از برزخ می باشند.
سالگادو در این مجموعه همانند آثار دیگرش ، ابتدا با استفاده از نماهای گسترده به بیان کل واقعه در حال جریان می پردازد و کم کم با نماهای نزدیک تر مارا به درون ماجرا می برد و با بیان جزئیات بیشتر به شرح حالات روحی و جزئیات چهره های تک تک افراد می پردازد. به گونه ای که در عکس های بعدی ما را به استقامت و پایداری این افراد آشنا می سازد و در جزئیات با بیان لطف و زیبایی اندام و حرکت همین انسانهای رنج کشیده به ستایش زیبایی انسان می پردازد ، چنان که انسانهای درون تصاویر و نیز اشیاء پیرامونشان را به ارجاعات شمایل های مذهبی و سمبل های روحانی تبدیل می سازد.
عکس شماره ۳
دیوید برنت David Burnett کمپ کارم Korem Camp اتیوپی ۱۹۸۴
نمایش گستردگی فقر و گرسنگی در شمال شرق آفریقا
دیوید برنت : هنوز هم این مسئله ادامه دارد حتی امروز که غرب به انباشت و گسترش بیشتر و بیشتر ثروت می پردازد
فضای خاکستری غالب در تصویر ، پس زمینه محو و عمق میدان بسیار کم به همراه حالت صورت مادر و نحوه در آغوش گرفتن کودک گرسنه اش، فرم زیبای حرکت دستان مادر و بهخصوص نحوه قرار گرفتن دست راستش بر سینه فرزند،همه حکایت از اوج یک رابطه عاطفی بین فرزند و مادری را می رساند که توانی برای رفع گرسنگی فرزندش ندارد. فضایی کاملا عاطفی و انسانی در بیان فاجعه ای انسانی گرسنگی، فقر و درد و رنجی که این انسان ها همچنان در قرن بیستم زمانی عکاسی این تصویر و پس از آن و هنوز باید تحمل کنند. این عکس علی رغم تصاویر بسیاری که از فقر و گرسنگی مردمان آفریقا گرفته شده مستقیما به مسئله گرسنگی از طریق نمایش کودکان و انسان های نحیف و رنجور عکس تام استودارت نپرداخته بلکه به رابطه ای کاملا عاطفی و انسانی پرداخته که در اوج رنج و درد بین یک مادر و فرزند در جریان است. مادری که درمانده از کمک به فرزند خود سعی در آرام کردن او دارد.
عکس شماره ۴
تام استودارت Tom Stoddart مردی در حال ربودن سهمیه غذای کودکی گرسنه سودان ۱۹۹۸
در کتابی شرح این عکس را اینگونه خوانده بودم : نگاه رقت انگیز و مفلوکانه کودکی گرسنه به کیسه غذای مردی متمول از افراد بومی در بازگشت از صف طولانی کمک های غذایی اما جالب اینکه در کتابی دیگر از قول خود عکاس خواندم که داستان چیز دیگری است : “غذای کودکی گرسنه ، جیره او از کمک های غذایی ، توسط مردی که چوب دست و نوع پوشش او نمادی از مردان آفریقا است در جلوی چشمانش دزدیده می شود.”
حال داستان هرچه که هست ، چند نکته در اینجا حائز اهمیت می شود :
۱- اینکه چگونه زیر نویس و شرح عکس در برداشت و تفسیر ما از آن تأثیر می گذارد و در این راه هم می تواند به عمق درک و شناخت ما از تصویر کمک کند و هم می تواند کاملا ما را از اصل مطلب دور نماید تا آنجا که حتی سندیت عکس به زیر سؤال رود.
۲- اگر یک عکس از نظر تصویری دارای قدرت کافی و هماهنگی لازم بین عوامل تصویری و المان های درون خود باشد، چه شرح داشته باشد و چه نداشته باشد با انتقال مطلب و پیام به مخاطب تأثیر خود را در ذهن بیننده می گذارد.
۳- این عکس در مقابل عکس دیوید برنت عکس شماره ۳ : مادر و فرزند ۱۹۸۴ به نمایش لحظه ای رقت انگیز و نزول درجات انسانی در شرایط فقر و بدبختی می پردازد. موضوعی که شاید انتشار و نمایش مداوم و مکررش باعث کاهش اهمیت و تأثیر آن شده باشد.
عکس شماره ۵
دان مک کالین Don McCullin سرباز موجی ۱۹۶۸
چیزی که در این تصویر به وضوح مشاهده می شود و مرا نیز به شدت تحت تأثیر قرار می دهد حالت بهت زده و شوکه شده سربازی است که دچار موج گرفتگی شده یا در اثر مواجهه با شرایط سخت و طاقت فرسای جنگ دچار شوک روانی گردیده است. این وضعیت بخوبی از حالت نشستن و بخصوص نگاه و حالت صورت او هویدا است. عکاس در این عکس نه تنها از نظر فیزیکی به سوژه خود نزدیک بوده بلکه توانسته به فضای روانی او راه یابد و با درک این فضا تصویری را خلق کند که ما نیز به عنوان بیننده می توانیم گوشه ای از این تجربه را درک کنیم.
روی هم رفته عکسهای مک کالین و به خصوص این عکس مجموعه ای غنی و مستند از درگیری ها و نزاع های بشری هستند که مصیبت فلاکت و درد و رنج همراه آنها را به تصویر می کشند و از این طریق و با خصوصیتی غنایی و پر احساس و با شور و هیجان مارا وا میدارند تا لحظه ای گوشه چشمی به آنچه که تحملش برای هر بشری سخت و طاقت فرسا است داشته باشیم.
عکس شماره ۶
دیوید هوگشولت David Hogsholt : روز پس از مرگ علی از مجموعه مایا تلاش برای زندگی روزمره ۲۰۰۳ – ۲۰۰۵
مایا زنی که برای گذران زندگی خود به خود فروشی تن می دهد معتاد است ودر کلوپ های شبانه به کار مشغول است با مرگ دوست پسر خود (علی) که به علت مصرف زیاد مواد مخدر فوت کرده مواجه می شود
این مجموعه به لحظات و شرایط مختلف زندگی زنی می پردازد که علاوه بر فقر ، اعتیاد و خود فروشی ، با شرایط خاص عاطفی و تلاش برای گذران زندگی و بقای خود دست به گریبان است. عکاس بهخوبی توانسته با جلب اعتماد اجازه پیدا کند تا به خصوصی ترین و شخصی لحظات زندگی یک انسان و حتی به گوشه های تاریک و تلخ زندگی او راه پیدا کند و با ثبت این لحظات به انتقال احساسات ، درد و رنج ، هیجانات و اوج لحظات انسانی پر کشش و مصیبت بار سوژه اش بپردازد.
عکس مورد نظر را از این جهت بیشتر از بقیه تصاویر این مجموعه می پسندم که در برخورد اول مرا به یاد عکس اشاره شده دان مک کالین در جنگ ویتنام می اندازد. این بار نیز یک عکاس جوان توانسته با نزدیک شدن به سوژه اش و همراهی او در شرایط مختلف روحی و روانی زندگی، لحظه ای را ثبت کند که اوج درد و رنج و گیجی و بهت حاصل از آن را درون چشمان سوژه و حالت چهره اش می توان دید.
در مقابل آن عکسهای مستندی که به آنها اشاره کردم میخواهم به دو عکس متفاوت اشاره کنم که قدرت عکاسی را در به تصویر کشیدن آنچه که شاید با چشم و در نگاهی ساده نتوان به آن دست یافت را نشان می دهند:
عکس شماره ۷
ادوارد وستون Edward Weston فلفل ۱۹۳۰
این اثر عکس معروف ادوارد وستون با عنوان فلفل است که در بسیاری از کتاب های مربوط به عکاسی، مجلات و نیز کلاس های عکاسی به آن اشاره شده و میشود.
نکته حائز اهمیت در این عکس از نظر من علاوه بر بازی قدرتمند و حساب شده نور ، خاکستری ها ، فضای تاریک و روشن ، ترکیب بندی و فرم قوی عکس ، حس غریب و روحی عاطفی است که به طرزی شگفت انگیز بیننده را به خود جلب می کند. البته شاید این مسئله در مورد افراد و مخاطبین مختلف فرق کند مسلماً همینطور هم هست ولی همه متفقاً بر این امر اذعان خواهند داشت که درون این تصویر چیزی وجود دارد که آنان را به تامل و دیدن وا می دارد.
اما برداشت و احساس من از این عکس اوج یک رابطه عاطفی است ، دو موجودی که در اوج هم آغوشی به یک جسم تبدیل شده اند، تصویری که مرا بیشتر به یاد مجسمه های هانری مور می اندازد تا یک فلفل و این بازگو کننده توانایی عکس برای بیان احساسی لطیف و انسانی در مواجهه با اشیاء پیرامون ما و تفسیر آنها به گونه ای شخصی می باشد.
عکس شماره ۸
فی گود وین Fay Godwin خلیج پوشیده از نی ۱۹۸۴ ساترلند
این عکس که نشانگر نگاهی سوررئالیستی به طبیعت است مرا به یاد عکس جری اولسمن Jerry Uelsmann میاندازد با این تفاوت که اولسمن فضای تعلیقی و سوررئال خود را با ترفند های تاریک خانهای چاپ و مونتاژ ایجاد نموده ولی در این عکس تعلیق و حس فرا واقعی نه توسط تکنیک های تاریک خانهای یا دیجیتال امروزی که توسط ذهن بیننده به دلیل نوع عکاسی گودوین ایجاد می شود.
چیزی که به نظر من به زیبایی تصویر می افزاید و آن را از اثر اولسمن متمایز می گرداند این است که این عکس فضایی واقعی را به تصویر میکشد که در مرز بین واقعیت و وهم سوررئال و همینطور واقعیت و انتزاع معلق می ماند و ذهن را همراه خود به پرواز و سیال بودن در این فضا وا می دارد.
نگاه گاهی بر روی سنگ های کنار دریاچه یا تپه آن سو و گاهی در بین نیزار معلق در آب و آسمان به گردش می پردازد.
ذهن نیز در مقابل این تصویر معلق می ماند و بی قرار همچون تقسیم بندی فضای تیره و روشن در لایه های مختلف تصویر به بازی می پردازد و از این بازی خسته نمی شود.لحظه ای سنگین و لحظه ای دیگر سبک همچون کوهی که در تصویر علی رغم تیره بودن و ماهیت وجودیش ، لحظه ای سنگین و نشسته در کنار دریاچه و لحظه ای دیگر سبک و معلق در فضا دیده می شود.
اینها دلایلی است که کار گودوین را بر عکس اولسمن ترجیح میدهم زیرا حرکت بر روی این مرز مرز بین واقعیت و وهم و خیال و مرز بین واقعیت و انتزاع و ماندن بر روی آن ، نلغزیدن به یک سو و هر دو خصوصیت را دارا بودن ، کاری بس دشوار و مستلزم شناخت و نگاهی قوی است
۰ دیدگاه
هنوز بررسیای ثبت نشده است.