شاهنامه فردوسی، مهری بهفر، تاریخ فرهنگ و هنر ایران، زمان در اندیشه‌ی ایرانی، شرح شاهنامه فردوسی

شاهنامه‌ی فردوسی؛ آگاهی از زمانمندی؛ شجاعتِ بودن / مهری بهفر

 

معرفی مقاله:

درک زمان در آثار هنر حماسی نیازمند درک فرآیند شکل‌گیری حماسه است. شاهنامه‌ی فردوسی مهم‌ترین اثر حماسی ایران دارای شکل خاصی از زمان است. مهری بهفر در مقاله‌ی «آگاهی از زمانمندی، شجاعتِ بودن» قصد دارد شکل بازگویی زمان در شاهنامه فردوسی را بیان کند. سوال ابتدایی مقاله این است: کدام زمان در شاهنامه مدنظر است، زمان درونی اثر یا زمان بیرونی آن؟ اساساً پرسش درباره‌ی زمان پرسشی دشوار است. برای پاسخ به سوال زمان در شاهنامه، می‌بایست گذرِ عمر قهرمانان شاهنامه را در نظر گرفت.

این موضوع که شخصیت‌های حماسه چه اندیشه‌ای پیرامون مرگ دارند. رویکرد شاهنامه‌ی فردوسی درباره مرگ را تا حد زیادی روشن می‌کند. مقاله این مسأله را با عنوان زوال‌پذیری شخصیت‌ها و آگاهی آن‌ها نسبت به این موضوع بررسی می‌کند. زمان، میدان اصلی نبرد در شاهنامه است. آگاهی نسبت به مرگ در شاهنامه شخصیت‌های این حماسه را به اندیشیدن به کنه زمان می‌کشاند. قهرمانانی که با انواع دلاوری‌ها و نبردهای بزرگ در پی نمایشِ بودن خود در زمان هستند. ثبت این وقایع و روایت آن‌ها نوعی از برخورد با زمان را نشان می‌دهد که با زمان درون شاهنامه متفاوت است. مقاله به این مسأله اشاره می‌کند که «در حد فاصل زندگی و مرگ تنها روایت است که بازتاب آگاهی از این دو است و تنها روایت است که می‌ماند و از بودن نشان می‌دهد».

.

بخشی از مقاله:

آنچه به‌عنوان مقدمه‌ای بر زمان در شاهنامه فردوسی خواهد آمد، درواقع، گذاری بر برخی اَشکال سنجیدنی زمان در این متن است؛ به‌عبارت دیگر، توجه به این است که وقتی از زمان در شاهنامه حرف می‌زنیم، درواقع، از چه حرف می‌زنیم. کدام زمان یا زمان‌ها به‌چه نحو در شاهنامه می‌تواند بررسی شود: زمان بیرونی یا درونی اثر، یعنی زمانی که از بیرون به‌عنوان مشخصه‌ی نوع ادبی حماسه می‌شناسیم، یا زمان درون اثر که در پیرنگ داستان‌ها گسترش می‌یابد و یکی از مهم‌ترین و مبهم‌ترین عناصر نقش‌آفرین هر روایتی است، یا زمان چنان‌که بر شخصیت‌های متن اثر می‌کند و آن‌طور که تجربه‌اش می‌کنند یا مهم‌ترین بازتاب زمان در تأملات راوی که داستان‌ها را بر بستر حسی مشترک قوام می‌بخشد.

زمان که از آن به‌عنوان امر بدیهی حرف می‌زنیم و تجربه‌ی فردی از آن داریم، امری که با درک ما از خودمان رابطه‌ی مستقیم دارد و ما را به دورترین زمانی که خود را به یاد داریم می‌رساند، یعنی اولین نقطه‌های آگاهی از خود، مفهومی بس پیچیده است با دایره‌ی تودرتوی معانی و گستره‌ی بس وسیع کاربردِ کنایی و استعاری و مجازی که هم به کمّیت‌هایی چون آن و لحظه اطلاق می‌شود و هم به کیفیت‌هایی چون عمر و تقدیر/سرنوشت و مهلت و درنگ و روزگار و فرایند و ایام و حتی مرگ و زمان‌مندی.

زمان آن‌قدر از معانی متعدد و نامتشابه لبریز است که برخورد با آن و گفتن از آن خالی از معنی و مضمون به نظر می‌رسد. قدیس آگوستین تجربه‌یِ زمانِ انباشته از معنیِ خالی‌نما را به‌خوبی در جملات اندکی بیان کرده است: «خوب می‌دانم زمان چیست، تا وقتی کسی درباره‌ی آن از من نپرسیده باشد، اما اگر کسی از من بپرسد و بخواهم توضیح دهم نمی‌دانم.»

زبان که در تبیین‌گری امور نقشی بی‌معارض دارد از نظر برخی از فلاسفه در تبیین زمان ناکارآمد است: ویتگنشتاین تا آنجا پیش می‌رود که می‌گوید: «پرسشِ زمان چیست؟ نوعی سوءاستفاده از زبان و انتظار معجزه از زبان است.» البته این موضع همه‌ی فلاسفه نیست؛ فلاسفه‌ی بیشتری زمان و درک زمان را وابسته به زبان و محقَق در زبان می‌دانند.

اما در این باره که زمان در مکان تجربه‌شدنی است و هر دو از ادراکات بنیادی و اولیه بشرند تقریباً اجماع وجود دارد؛ و درعین‌حال می‌بینیم که زمان به‌صورت‌های مختلف ازطریق مکان بیان و توصیف می‌شود. این دو مفهوم جدایی‌ناپذیرند، و هر دو از مراکزِ سازماندهی وقایع روایت.

زمان در شکل مجاز مرسل، یعنی مجاز به‌علاقه‌ی مجاورت، برای بیان مفاهیم مکانی به کار می‌رود: گیتی و جهان در معنی روزگار و ایام و عمر و برعکس کاربردی عام دارند و آسمان و اجرام فلکی و گردش‌شان در معنای زمان و گردش آن…

.

برای مطالعه‌ی بیشتر پیرامون دیدگاه شاهرخ مسکوب پیرامون شاهنامه‌ی فردوسی مقاله‌ی «اراده‌ی آزاد و سلاح زمان» مطالعه کنید.

سبد خرید ۰ محصول