معرفی مقاله:
شاید بتوان گفت یکی از مهمترین اهداف طراح گرافیک شهری این است که با به کارگیری ترفندهای مختلف بصری، توجه مخاطب را به سمت اثر جلب نموده و وی را ترغیب به دریافت پیام اثر کند. چه این اثر یک پوستر باشد و چه تابلوی یک مغازه، تا دیده نشود، تا حداقل لحظهای نگاه مخاطب را به خود جلب نکند، کارکرد ارتباطیاش را به انجام نرسانده است. حال فرض نمایید توجه مخاطبی به تابلوی یک مغازه جلب شده و وی عنوان تابلو را میخواند، مثلاً نوشته شده «فرش دستباف». حال که او میداند اینجا مغازهای است که فرش دستباف میفروشد، آیا جان کلام تابلو منتقل شده و تابلو رسالتش را به انجام رسانده است؟ به نظر میآید برآیند افکار عمومی جامعه جوابی مثبت به این سؤال خواهد داد و نیاز به شواهد زیادی نیست تا نشان دهیم محور اکثر آثار گرافیک شهرمان کلمات و جملاتی است که قرار است خوانده شوند. قرار است مخاطب آنها را از دور ببیند، بخواند و معنی لغات را دریابد. اما واقعیت این است که مخاطب با دیدن هر اثر گرافیکی، چه خود بخواهد چه نخواهد، علاوه بر توجه به معنای زبانی متون و نوشتار اثر، معنا(ها)یی را از اثر، فراتر از رمزگشایی کلمات در ساحت زبان، دریافت خواهد کرد. به عنوان مثال با دیدن آن تابلوی «فرش دستباف»، کیفیاتی شامل قلم حروف، اندازهی حروف نسبت به کادر، فاصلهی خطوط و کلمات، سطربندی حروف (کجا به سر خط رفتهایم و کجا کلمات را در امتداد هم نوشتهایم)، رنگ، بافت، جنس و بسیاری جزئیات دیگر، برداشتی از آن مغازه به مخاطب میدهد که آن تأویل، نه از معنای لغات، که از ویژگیهای تصویری اثر دریافت شده است. به این ترتیب، صرفاً با دیده شدن متون و نوشتار آن تابلوی فرش دستباف، جان کلام منتقل نشده و رسالت تابلو، به دریافت مخاطب از محتوای زبانی آن خلاصه نمی شود.
به بیان دیگر، با وجود اینکه درهر دو عمل «خواندن با چشم» و «دیدن»، حس بینایی نقش محوری دارد، اما در تعریف، منظور از«خواندن» یک متن، رمزگشایی کلمات در ساحت ادبیات و زبان است، نه تفسیر مجموع آنچه چشم در مواجهه با آن بوده. اما، هنگام «دیدن» خط و نوشتار، فراتر از تشخیص به فرض فرم کلمه «فرش» و تطبیق آن با مفهوم زبانیاش، چشم ما رنگ زمینهای که آن کلمه بر آن نوشته شده، اندازهی آن حروف نسبت به کل کادر و بسیاری کیفیات دیگر را نیز میبیند. کیفیاتی که در ذهن تحلیل شده و خود مولد معنا هستند. به بیانی دیگر، «خواندن» حروف «ف ر ش» حتماً به همراه «دیدن» بسیاری عناصر و کیفیات معنادار دیگر خواهد بود. در تصویر ۱، واژهی «فرش» به چهار شکل مختلف نوشته شده است. تمامی آنها یک معنی زبانی را تداعی میکنند. اما اگر این چهار کادر، چهار تابلو باشند که هریک بالای در یک فروشگاه نصب شدهاند، حتماً مخاطب با دیدن هریک ذهنیتی متفاوت از دیگری نسبت به آن فروشگاه پیدا میکند. چراکه فونت نوشتار، ارجاعات تاریخی که هر خط به همراه دارد، کیفیات بصری مانند سایز نوشتار نسبت به کادر، نگاتیو بودن متن و زمینه و … گویای شخصیتی متفاوت هستند. به نظر میرسد هدف از نصب یک تابلو تنها در معرض نمایش گذاشتن سه حرف «ف»، «ر» و «ش» در بزرگترین حالت ممکن نیست. صاحب فروشگاه هم می داند دیگر نمیتواند از یک پارچهنویس بخواهد این واژه را بزرگ بالای مغازه بنویسد.