معرفی مقاله:
متن حاضر ترجمهای است از نوشتهی هیتو اشتایرل با عنوان «In free fall: A thought experiment on vertical perspective»:
بخشی از مقاله:
فرض کنید در حال سقوطاید، اما زمینی در کار نیست.
بسیاری از فلاسفهی معاصر به این موضوع اشاره کردهاند که شاخصهی روزگار ما وضعیت جاریِ بیپایهبودن [groundlessness] است؛ هیچ مبنای باثباتی که بتوان ادعاهای متافیزیکی یا اسطورههای سیاسی بنیادی را بر آن بنا کرد تصورپذیر نیست. در بهترین حالت، ما با تلاشهایی گذرا، وابسته به وضعیت آینده و ناتمام برای استوارکردن پایهها مواجهایم، اما اگر برای زندگیهای اجتماعی و بلندپروازیهای فلسفیمان هیچ پایهی محکمی موجود نیست، نتیجه باید وضعیت سقوط آزاد باشد، بهطور دائمی یا منقطع، هم برای اشیا و هم برای موضوعات؛ اما چرا متوجه آن نیستیم؟
بهشکلی متناقض، وقتی در حال سقوط هستید احتمالاً احساس میکنید که شناورید ــیا حتی بیحرکتاید. سقوط وضعیتی نسبی است ــ اگر چیزی نیست که به سمت آن سقوط کنید، ممکن است حتی از اینکه در حال سقوطاید آگاه نباشید. اگر زمینی نباشد، شاید جاذبه کم باشد و احساس بیوزنی کنید. اگر اشیا را رها کنید، معلق میمانند. شاید تمامی جامعهی اطرافتان، درست مانند شما، در حال سقوط باشند؛ و اصلاً شاید مثل سکونِ کامل به نظر برسد ــگویی تاریخ و زمان به انتها رسیده است و حتی نمیتوانید وقتی را به خاطر آورید که زمان حرکت روبهجلو داشت. […] در سالهای اخیر قوهی جهتیابیِ فضایی و زمانیِ ما درنتیجهی تکنولوژیهای جدید مراقبت [surveillance] و ردیابی و هدفگیری تغییری چشمگیر کرده است. یکی از نشانههای این دگرگونی اهمیت فزاینده دید هوایی [aerial view] است: نماهای اجمالی، نماهای گوگلمپ، نماهای ماهوارهای. ما بیشازپیش به آنچه پیشتر دیدِ «دانای کل» نامیده میشد عادت میکنیم. همینطور، شاهد کاهش اهمیت الگویی دیداری هستیم که برای مدت درازی بر قوهی بینایی ما حاکم بود: پرسپکتیو خطی. پرسپکتیوهای متعدد، پنجرههای همپوشان، خطوط پروازِ۱ معوج و نقاط گریز واگرا بهتدریج به نقطهنظر ثابت و واحد اضافه میشوند (و اغلب جایگزین آن میشوند). […]
قوهی جهتیابیِ سنتی ما ــ و همراه آن، مفاهیم مدرن زمان و فضاــ بر خطی ثابت بنا شدهاند: خط افق. ثبات آن به ثبات ناظری وابسته است که تصور میشود روی زمین، یا چیزی مثل آن، یا در ساحل یا قایق قرار گرفته است ــ نوعی پایه که بتوان آن را ثابت فرض کرد، حتی اگر درواقع اینطور نباشد.
خط افق در مسیریابی عنصری بیاندازه بااهمیت بود؛ محدودههای روابط و شناخت را تعریف میکرد. فراتر از افقْ تنها سکوت بود و گنگی. […]
استفاده از افق به دریانوردان برای برآورد موقعیتشان قوه جهتیابی میداد و بنابراین استعمارگرایی و گسترش بازار جهانی سرمایهداری را ممکن کرد؛ اما برای ساخت پارادایمها یا الگوهای دیداریای نیز که مدرنیته را تعریف کردند ابزاری مهم شد، و مهمترینِ این الگوها الگوی پرسپکتیو خطی بود. […]