بخشی از متن:
ابزارهای ابتدایی یک طراح گرافیک، تصویر و واژهاند. این ابزارهای بنیادی هم در ترکیب با یکدیگر و هم در تقابل با هم بهکارگرفته میشوند تا روابط معناداری را طی فرآیند صفحهآرایی برقرارکنند. تصاویر و رابطهی آنها با واژهها یا متن همانقدر که در فرهنگ ما رایج هستند، در گفتار ما نیز بهکارگرفته میشوند. واژهها ـ که از دیدگاه تاریخی، برای خلق داستانهای ماندگاری که طبقِ سنت فولکلور (فرهنگعامه) وقصهنویسی، نوشتهشده یا برای مستندساختن مذاکرات یا توافقات استفاده میشدند ـ از طریق نمونههای اولیهی روایات تصویریای که روی دیوار غارها یا ساختمانها وجود دارند (برای مثال، در لاسکو در جنوب فرانسه یا در هیروگلیفهای اهرام مصر)، قابلمشاهدهاند.تابهحال، تلاشهای قابل توجهی در جهت توسعهی سیستمهای الفبایی بر طبق آواشناسی زبان و تفاوتِ بین نوشتار الفبایی و دیگر شیوههای ارتباطی مانند پیکتوگرام یا تصویرنگاره صورت گرفتهاست. در قرن اخیر، کارهای بسیاری در زمینهی بررسی رابطهی بین زبان گفتاری و نوشتاری و همچنین خوانش تصاویر ـ بهویژه از زمان پیشرفت تکنولوژی عکاسی و بعدها تکنولوژی تصاویر متحرک ـ و ارتباط آنها با واژگان انجام شدهاست.
کسانی که مسئولیت نظریهپردازی درمورد شیوههای زبانی را برعهده داشتند، مانند بررسیهای فردیناندو سوسور در زمینهی واژگان گفتاری (ساختارگرایی) و نظریههای ژاک دریدا در مورد واژگان نوشتاری بر اساس تقابل بین گفتار و نوشتار (پسا ساختارگرایی)، یک نسل از نویسندگان و نظریهپردازان فرهنگی را تحت تأثیر قرار داد. رولان بارت، فیلسوف فرانسوی، در زمینهی نشانهشناسی (که از نظر خود او، تفسیر و شرح تصاویر بهویژه عکس و تصویر تبلیغاتی است) فعالیت کرده و هم بر هنرهای تجسمی و هم بر حوزهی وسیعتری از آموزش هنرها و علوم انسانی تأثیر بسیاری گذاشت.
میتوان نشان داد ایدههایی که از این نظریهها ناشی میشوند چگونه برای توصیف آنچه در صفحهآرایی مؤثر است، مورد استفاده قرار میگیرند. برای مثال، جان اِی واکر و سارا چاپلین در پیشگفتار کتاب مقدمهای بر فرهنگ بصری به آنچه سوسور مورد بررسی قرار داده بود یعنی نشانه، دال و مدلول پرداختند: این کتاب، شیئی مادّیست که از کاغذ و جوهر تشکیل شده. میتوانید آن را در دستانتان بگیرید و یا از آن بهعنوان زیرِ دری استفاده کنید. کسانی که با زبان لاتین آشنا نیستند، اگر صفحاتِ این کتاب را ورق بزنند، تمامِ آنچه خواهند دید دالها ـ خطوطی افقی از علائمی سیاهرنگ بر روی زمینهای سفید ـ هستند اما قادر نخواهند بود مدلولشان ـ مفاهیم ذهنیشان ـ را پیدا کنند، بنابراین معنای نشانههای زبانی که همان ترکیبِ دالها و مدلولها بوده و ما آنها را واژگان و جملهها مینامیم را درک نخواهند کرد. نظریات دریدا مبنی بر اهمیت واژگان نوشتاری و ارتباط آن با نوع گفتاری، رابطهی مستقیم و آشکاری با تایپوگرافی (فنّ چاپ) و صفحهآرایی دارد. او به این نکته نیز اشاره میکند که استفاده از قلمی خاصّ و ترتیب آن چگونه میتواند نوشتار را تغییر داده و به پیشبرد یا تغییر معنا و مقصود نویسنده کمککند .
نظریههایی مانند این، تأثیر بسیاری بر روشهای اخذ شده توسط طراحان گرافیک در سالهای اخیر گذاشته است. این تأثیر، بیشتر از طریق تأثیر بر مطالعات فرهنگی و علوم مقدماتی در حوزهی آموزش گرافیک صورت گرفتهاست. نگرشهای جدید مبنی بر ارتباط بین تایپوگرافی و زبان، اسلوبِ تثبیتشدهی دیزاینِ تایپو/گرافی در یک گفتمان بصری را توسعه بخشیده و باعث شده طراحان، فرآیند پیامرسانی را به نحو گستردهتری پیش ببرند. درواقع، مدلولهای زبان لاتین به وسیلهی ابزارهای سبکشناختی مانند فاصلهگذاری، قلم و صفحهآرایی تغییر کردهاند.
عالِمان دانشگاهی، نظریههای نشانهشناختی را از طریق آوردن تجربهی دیزاین و تجربیات بصری به حوزهی تفسیر تصاویر توسعه بخشیدند. در این صورت، خوانش تصویر و عکس یا از طریق محتوای ظاهریاش صورت میگیرد و یا از طریق کنارِ هم قراردادن آن با دیگر کلمات و تصاویر. البته از طریق برداشت بصری از خودِ تصویر نیز میتوان آن را تفسیر کرد. برای مثال، استفاده از رنگ یا تکنیکهای بازتولید و چاپ، همچنین بُرش تصاویر، ترتیب و صفحهآرایی، همگی بر خوانش تصاویر تأثیر دارند.