شمایلی از مسیح سده‌های میانه

چهره‌هایی درحال دگرگونی / ریچارد کرنی / مجید اخگر

این مقاله بخشی از مقدمه‌ی كتاب ریچارد کرنی با عنوان ردپای تخیل: به سوی یك فرهنگ پست‌مدرن (۱۹۸۸) است كه موضوع آن تحلیل تحولاتی است كه در درك مفهوم تخیل در تاریخ فرهنگ غرب پدید آمده است. اما نگاه كرنی در این كتاب نگاهی تاریخی نیست، بلكه نقطه‌ی‌ عزیمت او زوال این مفهوم در پی تحولات چند دهه‌ی اخیر در فضای فكری و فرهنگی جهان به موازات زیر سؤال رفتن مفاهیم هم‌بسته‌ای همچون سوژه‌، عاملیت یا توان كنش‌گری انسانی، مؤلف، و غیره است. كرنی برای اشاره به الگوهای محوری تخیل در جهان قدیم، دوره‌ی مدرن، و دوره‌ی پست‌مدرن، به ترتیب از سه استعاره‌ی آینه، چراغ، و آینههای روبرو استفاده می‌كند: تخیلی سنتی كه كار اصلی آن محاكات یا بازتاب بخشیدن به حقیقتی الوهی و مقدم بر انسان بود؛ تخیل انسان‌محور و خلاقِ مدرن كه همچون چراغی راه او را به سوی قلمروهای ناگشوده باز می‌كند؛ و تخیل كنایی و هزل‌آمیز پست‌مدرن كه پیوند خود را با هر گونه واقعیت بیرونی یا متعالی و ایمان خود را به توان خلاقه‌ی تخیل انسانی از دست داده است و همچون آینه‌هایی كه روبروی یكدیگر قرار گرفته باشند در بازی آزاد و بی‌آغاز و پایان تصاویرِ بازتابی گرفتار آمده یا بدان دل خوش كرده است. او در مقدمه، بحث خود را با اشاره به غلبه‌ی تصویر بر واقعیت از نیمه‌ی دوم قرن بیستم به این سو آغاز می‌كند، تصاویری كه برخلاف تصاویر برآمده از تخیل انسانی مدرن بیشتر خصلت بازتولیدی، متكثر، و تركیبی دارند: تصاویر هزاران كانال تلویزیونی، تصاویر دنیای مجازی، بیلبوردها، نئون‌ها، و انواع و اقسام تصاویر بازتولید‌شده‌ای كه واسطه‌ی‌ میان ما و تجاربمان می‌شوند، تجاربی كه هر روز بیشتر خصلتی غیرواقعی و «تصویری» به خود می‌گیرند. در این متن، كرنی با استفاده از سه تصویر نمونه‌وار، تحولات تصویر چهره‌ی انسانی (پرتره) به تَبَع دوره‌‌بندی سه‌گانه‌ی فوق را تحلیل می‌كند.

بخشی از متن

داستان تخیل نیازمند نقل شدن است. تخیل نیز مانند هر گونه‌ای كه با خطر انقراض روبرو می‌شود، نیازمند تبارشناسی است: نیازمند آن‌كه چگونگی تكوینِ مفهومی و جهش‌های آن ثبت و ضبط شود. چنان‌كه اشاره شد، بسیاری از مفسران معاصر در مورد زوال تخیل به معنایی كه آن را می‌شناختیم سخن گفته‌اند. برخی برای این پدیدار فرهنگی سوگواری می‌كنند. و برخی دیگر از تداعی‌های آخرالزمانی این موقعیت احساس خرسندی می‌كنند. در حالی كه دسته‌ای دیگر آن را دوره‌ی اجتناب‌ناپذیری از دیالكتیكِ تاریخ می‌دانند. اما به رغم تفاوت واكنش‌ها، به هر حال در بسیاری از مجامع این باور قوت می‌گیرد كه ممكن است نفس مفهوم خلاقیتِ مبتنی بر تخیل [یا تخیل خلاقه] به زودی به دست فراموشی سپرده شود. به نظر می‌رسد وارد تمدن پست‌مدرنی شده‌ایم كه در آن تصویر هر چه كمتر تجلی یا بیان سوژه‌ای فردی است و هر چه بیشتر به كالایی تولید‌شده به وسیله‌ی یك تكنولوژی مصرفی بی‌نام‌ونشان تبدیل می‌شود. یا به هر حال این چیزی است كه یك جریان فكری گسترده و در حال گسترش‌ بدان باور دارند. كار ما در این كتاب آن است تا دلائل این باور را بسنجیم، مسیر تكوین تاریخی مفاهیم و انگاره‌های غربی در مورد تخیل را دنبال كنیم، و نهایتاً این پرسش را مطرح سازیم كه آیا امكان دارد در فرهنگ پست‌مدرنیستی در حال گسترشِ ما تخیل جان تازه‌ای بگیرد؟

دگرگونی‌ سرمشق‌های فهم فرهنگ غرب در مورد مقوله‌ی تصویر را می‌توان به شكلی تصویری در جهش‌های مختلفی مشاهده كرد كه در نحوه‌ی بازنمایی چهره‌ی انسان پدید آمده‌ است. سه نمونه از تاریخ نقاشی این نكته را به خوبی به نمایش می‌گذارد ــ شمایلی قرون وسطایی از مسیح به عنوان نمونه‌ای از تخیل پیشامدرن؛ یكی از سلف‌پرتره‌های ون‌گوگ به عنوان نمونه‌ای از تخیل مدرن؛ و پوستر پاپِ مارتین شارپ از پرتره‌ی ون‌گوگ به عنوان نمونه‌ای از تخیل پست‌مدرن.

 

سبد خرید ۰ محصول