معرفی مقاله:
در گفتوگوی حاضر، مصاحبه با ملک منصور اقصی را خواهید خواند. او که رشتهی تخصصیاش پزشکی است هرگز اما علاقهی خود عکاسی را کنار نگذاشت و این ارتباط را همیشه حفظ کرد. در این گفتوگو اقصی از این ارتباط میگوید و اینکه چگونه عکاسی به پزشکی مربوط میشود و تأثیرات آن بر کارش چه بوده است.
.
بخشی از گفتوگو:
از ده سالگی علاقهی هنری من با یک دوربین عکاسی شروع شد. گذشت تا این که سال ۱۳۴۷ به دانشکدهی پزشکی رفتم. سال ۱۳۴۹ هم زمان با رشتهی پزشکی وارد دانشکدهی هنرهای دراماتیک شدم؛ رشتهای تحت عنوان سینما و تلویزیون. محلش آب سردار بود. الآن نمیدانم کجاست. رشتهی تئاتر هم داشت اما عکاسی فکر نمیکنم. به هر حال دو سه سال این رشته را ادامه دادم. بعد از مدتی رشتهی سخت پزشکی مجال پرداختن به عکاسی و سینما را از من گرفت. نتیجتاً آنها در عین حال که برایم جدی بودند، به یک کار جانبی بدل شدند. من هیچ وقت از سر تفریح یا فراغت عکس نگرفتهام یا فیلمی نساختهام. یک دوره به عکاسی پرتره علاقهمند شدم. آن زمان منابع مکتوب عکاسی بیش از منابع سینمایی بود. بعد هم کمی به سراغ نقاشی رفتم. نه این که نقاشی کنم فقط میخواستم ببینم. چون میخواستم عکاسی پرتره شروع کنم بیشتر سراغ نقاشی های پرتره رفتم. مثل کارهای رامبراند، کاراواجو یا مثلاً بوتیچلی. بعد هم ادبیات و موسیقی. همهی اینها به هم مرتبطند. بعد هم تعدادی فیلم ساختم که تقریباً نمایش اکثر آنها غیر ممکن بود.
آیا هیچوقت این ذهنیت هنری در کار پزشکی شما تأثیر گذاشت؟ به طور مثال دنیای تاریکخانه با امکاناتی که در اختیار شما میگذاشت: مثلاً تجربهی دیدن به شکل غیرمتعارف، نزدیک شدن و یا وارد شدن به بدن چیزها یا اساساً نگاه زیباییشناسانهی شما آیا هیچ تغییری کرد؟
برای من اوایل دو مقولهی جدا از هم بود. آن دوران دوستی داشتم که با اردشیر محصص خیلی نزدیک بود. سال دوم، کلاسهای تشریح داشتیم. محصص به سبب این آشنایی به سالن تشریح آمد تا از اندامها طراحی کند. بعد از آن، ارتباط بین آنها را به شکل دیگری فهمیدم. قبل از آن طرحهای داوینچی از بدن را دیده بودم ولی بعدها به واسطهی اردشیر محصص فهمیدم که لئوناردو داوینچی واقعاً چه کار کرده است. بعد از آن هر چیزی در کار پزشکی برایم به شکل تصویر در آمد. انگار که به عکس یا به فیلم نگاه میکردم.
حالا برویم سر سؤال اصلی ما این جا یعنی به طور مشخص رابطهی عکاسی یا به طور کلی تصویر با یک شاخهی علمی. میتوان به این موضوع از جهات مختلفی نگاه کرد اما آنچه دوست دارم اینجا به آن پرداخته شود تأثیر این دو حوزه بر هم است مثلاً چگونگی رؤیتپذیر شدنِ جهانِ غیرقابل رؤیت به واسطهی نور و لنز.
خوب این رابطه، رابطهای تکنیکی است. رابطهی دیگر، ابعاد وسیع تصویر در این حرفه است. مثال ملموس آن شاید تصاویری باشد که ما امروز بر روی جعبههای سیگار میبینیم. ریهی کسی که سیگار نمیکشد و سالم است در کنار ریهی کسی که سیگار میکشد و از ریخت افتاده است. حالا باید بپرسیم کار تصویر چیست. آیا ما را از سیگار کشیدن باز میدارد؟ آیا اصلاً به کار ما میآید؟ یا پوسترهای عظیمی که دربارهی بیماری در شهر پخش شدهاند. در حقیقت صحبت ما تأثیر روانی تصویر است. حتی میشود به رابطهی دیگری هم اشاره کرد و آن وارد شدن به روان فرد از طریق تصویر است که امروزه شیوهی بسیار متداولی در علم روانکاویست. در گذشته به کمک نقاشی یا طراحی فرد را روانکاوی میکردند، امروز به کمک عکاسی. بنابراین روابط گستردهای وجود دارد که میتوان به هر کدام جداگانه پرداخت و هر کدام هم جذابیتهای خاص خودش را دارد.
.