معرفی مقاله:
صالح نجفی در این مقاله با رویکردی فلسفی ــ تفسیری نگاهی به زبان مادری داشته است. او با تعریفی از واژهی «عادت» از زبان ساموئل بکت، نویسنده و نمایشنامهنویس مشهور ایرلندی، مقالهی خود را آغاز میکند. سپس با بررسی این واژه در آثار و آرای سقراط، ارسطو و سپس در زبانشناسی که از ریشهی لاتین به معنای «داشتن» و «سکونت» آمده، به واکاوی آن خواهد پرداخت. صالح نجفی بعد از ریشهیابی این واژهها، با کمک از آرای دیگر فیلسوفان همچون دلوز مفهوم این دو واژه را در اکنون بررسی خواهد کرد. به زعم او «عادت» و «سكونت» پيوندی تنگاتنگ با یکدیگر دارند و «عادت كردن» به هر تقدير «سكونت گزيدن» را تداعی میكند. از اين حيث، ترک عادت در حكم ترك زيستگاه، زادبوم يا خانه است و بیترديد كسی كه به زبانی به غير از زبان مادریاش سخن میگويد حالِ كسی را دارد كه در خانهای اقامت گزيده كه در آن راحت نيست. از اين حيث میتوان گفت آغاز كار ادبی مشروط است به از كف دادن زيستگاه يا خانهی زبان.
.
بخشی از مقاله:
واژه minor در زبانهای اروپايی دلالتهای ضمنی فراوانی دارد. minor به معنای “جزئی”، “فرعی”، “كوچك” و “خُرد” است. در واژگان حقوقی دلالت بر “صغارت” يا “صغر” دارد، در قاموس سياست دال بر “اقليت” و در موسيقی بر گام كوچک. در موسيقی، هرگاه هشت نُت به صورت متوالی در كنار هم نواخته شوند يا ادا شوند، فضايی ايجاد میشود كه بدان “گام” میگويند و چنانكه میدانيم اهل فن در موسيقی همواره از دو گام ـ بزرگ و كوچک يا ماژور و مينور ـ سخن میگويند. زبان مينور در درون زبان خود به تعبيری نواختن گام مينور در متن زبان مادری است. در اين قياس، كاربرد متداول و “عادتشده” زبان مادری در حكم گام ماژور و كاربرد زبان در قالب كار ادبی در حكم اجرای زبان در گام مينور خواهد بود.
منظور اين نيست كه يک فارسیزبان به انگليسی، يک ايرلندی زبان به فرانسوی يا يک چکزبان به آلمانی بنويسد: هرچند مثالهای دلوز چنين برداشتی را القا میكنند ـ كافكا يهودی اهل چك بود كه به آلمانی مینوشت، بكت يك ايرلندی بود كه به انگليسی و فرانسوی مینوشت و حتی گدار يك سوئيسی بود كه فيلم فرانسوی میساخت. اصل اين است كه كسی به زبان مادریاش به نحوی حرف بزند، بنويسد و حتی فكر كند كه انگار يك خارجی است كه بايد با آن زبان سركند و اين به زعم دلوز در ضمن تعريفِ “سبك” است. سبك داشتن از نظر دلوز بدين معناست كه كسی بتواند در زبانِ خودش با لكنت حرف بزند. نه اينكه وانمود به لكنت داشتن بكند، نه اينكه ادای يك بچه يا آدم كمسواد يا مثلاً يك دهاتی را دربياورد: لكنت يافتن در زبان خود كار دشواری است، «چرا كه در اين لكنت زبان بايد ضرورتی در كار باشد. نه الكن بودن در سخن گفتن، بلكه الكن بودن در نسبت با خودِ زبان.»
اگر بازگرديم به خانوادهی واژههای مرتبط با “عادت” (habit)، ايدة دلوز ابعاد ديگری از خود را عيان میسازد. از مادهی habit، در انگليسی واژههايی چون habitat (بوم يا زيستگاه)، habitaion (سكونت)، habitable (قابل سكونت) و فعل inhabit (سكونت گزيدن در) ساخته شدهاند. و روشن است كه بدين ترتيب در زبانهای اروپايی دو مفهوم “عادت” و “سكونت” پيوندی تنگاتنگ يافتهاند. “عادت كردن” به هر تقدير “سكونت گزيدن” را تداعی میكند. از اين حيث، ترك عادت در حكم ترك زيستگاه، زادبوم يا خانه است و بیترديد كسی كه به زبانی به غيراز زبان مادریاش سخن میگويد حالِ كسی را دارد كه در خانهای اقامت گزيده كه در آن راحت نيست.