دومان ملکی

دومان ملکی

بخشی از متن:

در اپیزود Equilibrium اثر استیون سودربرگ مردی میانسال در سال های دهه‌ی ۱۹۵۰ به نزد روانکاو دید زن‌اش رفته و با او از رؤیایی که رهایش نمی‌کند سخن میگوید. او شب‌ها زنی را به خواب می‌بیند که استحمام کرده لباس به تن میکند، و می رود زن را در رؤیا به جا میآورد اما در بیداری نه قضیه را به همسرش اعتراف کرده و او را به گریه انداخته. در پایان متوجه میشویم زن رؤیا‌های او همان همسرش است. تصویر خیالی و آرمانی همسر که بدل به رؤیا گشته و در هیأت زنی افسونگر ظاهر می شود. نقطه‌ی مرکزی میل که در زندگی واقعی نائل شدن به آن ناممکن است و در رؤیا هم چون خواستی دست نیافتنی خود را نشان میدهد. وقتی صدای زنگ تلفن در پس زمینه‌ی رؤیا آغاز می شود اتصال به جهان بیرون با پاسخ ناگزیر به آن افسون را به کناری زده و مرد را به صدای زنگ ساعتی که در کار فروش ناموفق آن است و هر صبح با آونگش این شکست را به او یادآوری میکند متصل می سازد.
وقتی زن همسر میشود میل و افسونگری محو میگردند؟ میل زمانی وجود دارد که او نباشد؟ وقتی هست در فاصله با خودش حاضر است و در فاصله با من او تنها می تواند در آینه خودش را ببیند و من در آینه او را پس او همواره برعکس است خواست یکی شدن تنها یک خواست است اگر جز این باشد مرگ دیگر یک واژه نیست چرا که وجود زبان به زیر سؤال میرود با تکیه بر دریدا ما به دشواری می توانیم عاشق کسی باشیم ما بیشتر عاشق چیز یا چیزها‌یی عناصری در کسی هستیم که وقتی بمیرند عشق نیز مرده است اسطوره‌ی قلب عاشق در تعلیقِ مابین چه کسی و چه چیزی دو تکه می شود. همانطور که دریدا از مفهوم ضمیمگی بسیار سخن گفته میتوان اینطور تحلیل کرد که در واقع ما عاشق چیزهایی اضافی در اوییم صفت ها و برچسب ها ضمایمی چیزهایی که ضامن عشق به اصل موضوع کسی هستند. حواشی ای که بی وجود آنها اصل بی معناست گویی عشق در کلیت آن ناممکن است و تنها چیزهایی در هیئت فتیش اشیاء یا وجوه جسمانی یا توهمات شخصیتی وجود دارند عشق یک مجاز مرسل است همانطور که فتیش برخاسته از میلی مجازی است زن فتیشی است که نفس می کشد. در تحلیل لاکانی اما عشق نقش استعاره را بر عهده میگیرد و میل نقش مجاز را عشق توهم یکی شدن است و میل همواره به تعویق می افتد.

۰ دیدگاه

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

ارسال دیدگاه

سبد خرید ۰ محصول