بخشی از متن:
خود استاک جوانی بیست و چند ساله بود، عکاس جوانی که نزد بر نیس ابوت و گیون میلی عکاسی آموخته بود. از سال ۱۹۵۱ عضو گروه مگنوم بود، و البته همیشه گوش به زنگ یک داستان خوب. «جیمی» چنانکه عکاس بعدها دین را به این اسم خطاب میکرد او را به جلسهی نمایش خصوصی «شرق بهشت» دعوت کرد. در آن زمان او با کار دین آشنا نبود، اما صحنهی مزرعهی لوبیا در فیلم، عکاس را مطمئن کرد که مرد جوان یک ستاره خواهد شد. برای استاک مسلم بود که مایل است به اتفاق دین کاری انجام بدهد، پس پیشنهاد تهیهی یک گزارش تصویری دربارهی دین را به مجلهی لایف داد. در فوریهی سال ۱۹۵۵، آنها راهی «فرمونت»، و سپس نیویورک شدند. جایی که در میان دیگر عکسها، عکس «جیمز دین. نیویورکسیتی. میدان تایمز»، هم گرفته شد.
این عکس به واقع از مهارت دنیس استاک خبر میدهد که چگونه از آن چالهی آب بهره گرفته است تا شکل قهرمان خود را دو چندان کند، چنانکه به راستی بود. چه بسا در واقعیت، او در میان آسمانخراشهای نیویورک گم میشد. اما، ژرفدرهی ساختمانهای پشت سر در میان مه عقب مینشیند، و او، به رغم قامت کوتاهش، بلندتر به نظر میرسد. غولی با شانههای تکیده؛ هر چند این همان تصویری است که او از خود پیش چشم دارد. اما شیوهای که عکاس این خودآگاهی را به لحاظ بصرى القا میکند، حکایت از ایدهای فوقالعاده دارد. هانری کارتیه برسون عادت داشت عکسهایش را وارونه نگاه کند، تا اندازهی جذابیت و گیرایی آنها را دریابد. در این مورد، تصویر ما توجه بیننده را از شخص به تصویر آیینهای منتقل میکند. غبارگرفته، برآشوبنده، و با حاشیههای تحلیلرفته ــ تصویری که به سادگی بدل به استعارهای از زندگی تندخو، ناشکیبا، و خستگیناپذیر قهرمان ما میشود. قهرمانی که به واسطهی شخصیت عصیانگر و تردیدها و تزلزلهایش، تمامی تناقضهای یک دوران بهسرآمده را در نوعی خداگونگی، جمع میکند.
عکسهای ستاره همانقدر بخشی از هالیوود هستند که خود ستاره جزئی از فیلمش است. حتی اگر عصر طلایی عکاسی پر زرق و برق، با آن نورهای لکهای گرم و رتوش، سرآمده باشد. حالا به جای آن، فوتوژورنالیستها و عکاسان خبری وجود داشتند، که آن وظیفه را به عهده گرفته بودند و تشنگی برای عکسها در مجلات لوکس و نشریات مخصوص طرفداران ستارهها را سیراب میکردند. در مورد دین، نامهایی چون ری شات، سنفورد راث، و دنیس استاک به چشم میخورند. به عبارت دیگر، بخش عظیمی از یادگارهای دین به شکل عكس باقی مانده است. اما وقتی دیوید دالتون مینویسد که تصویر ما از دین از عناصر متعددی شکل گرفته است، به آن معنا نیست که عکسهای متمایزی نسبت به تمام آن تصاویر وجود ندارد که احساس ما را از دین به شکل خاصی معنا کند.