
بخشی از متن:
این که انسان بیرونی تصویری از انسان درونی است و چهره نیز بیان، حالت و افشای کل شخصیت است، به خودی خود فرضی محتمل مینماید. و بر پایهی این فرض میتوان قضاوت و عمل کرد. چیزی که این مسأله را تایید میکند اشتیاقی است که مردم همواره به دیدن انسانهای مشهور دارند عکاسی به دلیل همین ارزش والا به کاملترین وجه کنجکاوی ما را ارضاء میکند. «آرتور شوپنهاور، ۱۸۵۰». مقالهی مفصل حاضر پس از این نقل قول از شوپنهاور به بررسی ویژگیهای خودنگاری و رابطهی آن با «خود» به ویژه در عکاسی میپردازد.
در تمامی چهرهها ثنویتی بنیادین وجود دارد. ثنویتی که برای تمامی تبادلات و مناسبات انسانی و نیز تقریباً برای تمامی بازنمودهای چهره انسانها اساسی است. در هر چهرهای دو خود مجزا همزمان آشکار میشود. خود بیرونیِ موجود و دمدست که بوسیله چهره و خصوصیات متمایز کننده آن شکل میگیرد. و خود درونیِ مخفی که توسط چهره مریی فقط بدان اشاره میشود. دانش عمومی، قراردادهای اجتماعی و تا حدی تحقیقات علمی، همه بر این باورند که این خود «واقعی» آنچه بطور عادی در زیر سطح پنهان شده بواسطه ویژگیها و رفتار بیرونی چهره قابل فهم و رمزگشایی است. آرتور شوپنهاور، فیلسوف آلمانی، این ساز و کار را دریافت و زیگموند فروید، پدر روانکاوی، نیز بدینگونه به آن اشاره دارد: خود عمومی، محصولی مشروط از خود روانشناختی درونی است.
بنابراین تمامی چهرهها و پرترهها، به منزله اشارتهای شخصیت و خلق درونی شناخته میشوند. یک چهره چه در حالت فیزیکی و چه در بازنمایی صحنهای است که جلوههای فیزیکی درد یا خنده، تمایلات عاطفی عشق یا کینه، مراتب روانشناسانه ترس یا آرزو و حتی کیفیات روحانی پارسایی یا اهریمنی را نمایش میدهد.
ما معمولاً در زندگی واقعی، خودمان را برای تفسیر شخصیت درونی افراد رویارویمان، کنار میگذاریم. ما در پرتره غالباً این امتیاز یا گاهی دردسر را داریم که یک هنرمند، چهره درونی موضوع خود را برایمان تفسیر کند. اما در خودنگاری با موضوعات کاملاً متفاوتی روبروییم. دیگر مسأله فقط دیدن و خواندن چهرهی دیگری نیست و هنرمند هم قرار نیست بسادگی شخصیت کسی دیگری را ارزیابی کند.
در سلف پرتره، جایی که هنرمند و موضوع ظاهراً یک شخص هستند، فعالیت خواندن، تفسیر، تحلیل و بازنمایی، بنا به تعریف، درگیر چرخهی «احترام به خود»، «نمایش خود»، «آشکارسازی خود» و «آفرینش خود» میشود. علاوه بر این. مواجههی فرد با چهره خویش به منظور دستیابی به یک بازنمایی صادقانی و متقاعد کننده از خود همیشه با این درک توأم است که: درون و برون در نهایت از یکدیگر متمایزند، و دست کم دو خود وجود دارد. یکی در دسترس و دیگری مخفی و پنهان و اینکه درک «من» در سلف پرتره، در واقع شناخت فرد «دیگری» است.