هرچند با این اوضاع، تصور جهانی خالی از خشم، جنگ، مرگ، تبعید و گریز زیادی خوشبینانه، شاید اصلاً ابلهانه، باشد، کسانی جهانهایی آرمانی را تصویر کردهاند و آرزو کردهاند که روزی در آینده، بشر به آن زندگی دست یابد: زندگی درست و در شأن موجود دوپا. شماری از آنها جانشان را سر این آرمان باختهاند. با معیار این سوداییان، واقعیت امروزمان دنیای درست نیست؛ وارونه است. یکی از آن رؤیاپردازان، اریش فرید (۱۹۸۸ـ۱۹۲۱)، شاعری اتریشی است که در زمانهی بلا میزیست، روزگار وارونه. پدرش را نازیها کشتند. خودش همراه مادرش به لندن گریخت و ناچار آواره شد. در شعری گفته است:
پسربچهها
به قورباغهها
شوخی شوخی
سنگ میزنند.
قورباغهها
اما کاملاً جدی
میمیرند.
بخشی از مقاله:
واقعیت/حقیقت غمانگیزی که شاعر کشف کرده، این است که اگر جانداری را بکشیم، متأسفانه میمیرد. مهم نیست کشنده کی باشد و برای چه بکشد، کشتن میکشد. در دنیای درست، کسی نمیکشد. در دنیای وارونه، کسی میکشد، درنتیجه کسی کشته میشود. در وارونهی دنیای وارونه، کسی نباید بکشد، چون کسی میمیرد. در وارونهی وارونهی دنیای وارونه، کسی که باید بکشد، نمیکشد.
***
شعر فرید را وارونه کنیم: اول، های جمع پسربچهها را میاندازیم. میشودپسر. پسربچه، تخس است احتمالاً، اما فرض میگیریم که معصوم است و اگر آزاری هم میرساند، سنگی میاندازد، بیشتر از سر شیطنت است و جهل. معصومیت کودکانه.
پسربچه کوچکاندام است. شکمش روی فانوسقه نمیافتد از زور چربی. وارونهاش مردی است زمخت و نخراشیده، شکمگنده و چرب. کار مرد چرب، وارونهی شیطنت است.خشونتی دانسته است که مرتکبش میداند که چه زجری به قربانیاش میدهد؛ سلاخی است. وارونهی پسربچهها سلاخ است.
پسربچهها سنگ میزنند، دانهدانه و عامدانه. شوخی شوخی، منتها ندانسته. احتمالاً نمیدانند نتیجهی سنگ انداختن چیست. وارونهی سنگ انداختن ممکن است که آجرانداختن باشد به قصد ساختن خانه. اما سلاخ خانه نمیسازد، سلاخ میکشد؛ اشک درمیآورد. وارونهی سنگ انداختن سلاخ میشود گریستن. هرچند دانه دانه و عامدانه اما کاملاً جدی و با علم به بیحاصلی عملش.
قورباغه زشت است، بدصدا است. لزج است، ساکن مرداب. کسی رغبت نمیکند نگهاش دارد، شوخی شوخی میکشندش وارونهیطبیعت زیبا است. وارونهی این وارونه، قناری است. زیبا است، خوش آواز است، نرم و نیلی است و چون مأکول نیست، با یک درجه تخفیف، محکوم به حبس ابد است، مگر آنکه بساط عیاشی چیز عجیبی باشد: کباب قناری بر آتش سوسن و یاس: جهان وارونه. بهش سنگ نمیزنند، برایش اشک میریزند. نمیکشندش، وارونهی کشتن، دلباختهاش میشوند.