مقالهی «جهانی شدنِ ایرانی شدن» به قلم مجید اخگر است. این جستار نسبتاً طویل مشتمل بر هشت بخش است. هشت بخشی که از یکدیگر استقلال نسبی موضوع دارند. اما در عین حال با یکدیگر ارتباطی انداموار دارند. مجید اخگر در سرتاسر متن میکوشد پارهای از تحولات زمنیهای در سطح جهانی فهمی نظری از تحولات ۱۰ سالهی اخیر هنرهای تجسمی ایران را طرح کند. و نسبت این تحولات با تحولات جهانی هنر تجسمی در همین دوره ارائه دهد. شاید بتوان پرسش اصلی و بنیادین این جستار را چنین صورتبندی کرد. «وقتی از هنر معاصر ایران صحبت میکنیم. آیا دربارهی امری محلی و بومی و ملی صحبت میکنیم یا پدیدهای جهانی و جهانشمول؟»
نگارنده معتقد است برای فهم تحولات صحنهی اخیر هنر تجسمی در ایران اکتفا به تحلیلهای منطقهای و بومی نابسنده است. چرا که این تغییرات را همسو و متأثر از تحولات جهانی در مقیاسی وسیع مینگرد. نگارنده بر آن است تا در فرازهای مختلف متن نسبت متناظر میان تحولات داخلیِ هنر تجسمی در ایران و نیروهای گستردهتر جهانی را تبیین کند. وی همچنین تلاش کرده است پارهای از بحثهای نظری خود را به صورت عملی در تحلیل و نقد نمونههایی از آثار تجسمی هنرمندان معاصر ایران به کار گیرد. نمونههایی که شامل نقاشی و عکس و مجسمه است.
بخشی از مقاله:
اگر موضوع سخن ما یکی از جریانها یا چهرههای قدیمیتر نقاشی ایرانی بود (مانند پرونده هنرمندان سال های ۷۷-۵۷ در شماره های گذشته مجله)، میتوانستیم با اطمینان بیشتری دگرگونی های تاریخی و نهادی و تحولات فکری و گفتمانی داخلی را مبنای تحلیل خود قرار دهیم. اما هنگامی که در مورد هنر و هنرمندان سال های اخیر سخن می گوییم. این نوع تحليل منطقه ای و ملی، بیش از پیش نابسنده جلوه می کند. طبیعتا این به معنای نادیده یا دست کم گرفتن تحولات داخلی و نقش آنها در شکل گرفتن این نسل هنرمندان و این شكل جديد “جهان هنر نیست. اما مسئله آن است که این تحولات داخلی تعیینکنندگیِ کمتری نسبت به نیروهای گستردهتر جهانی داشتهاند. و از آن مهمتر، بسیاری از این تغییرات داخلی خود تحت نفوذ آن نیروهای گستردهتر جهانی پدید آمدهاند.
شکی نیست که عواملی چون خصیصههای متمایز نسل هنرمندانی که در نیمه دوم دهه ۵۰ و دهه ۶۰ شمسی به دنیا آمدهاند و هم اکنون بخش قابل توجهی از جمعیت هنرمندان فعال و موفق را تشکیل میدهند. پسزمینههای اقتصادی دوران رشد و شکلگیری آنها در سیاستهای توسعهطلبانه دولتهای رفسنجانی و خاتمی. قرار گرفتن آنها در معرض تحولات اجتماعی و به ویژه رسانهای این سالها؛ نقش سیاستهای فرهنگی نهادهایی چون موزه هنرهای معاصر در دوره ریاست جمهوري خاتمی؛ بالا رفتن گردش مالی و توان خرید جامعه در دو دهه اخير، و … همه در تحولات کمی و کیفی صحنه هنر سالهای اخیر ایران تأثیر بسیاری داشتهاند.
اما مسئله اصلی آن است که تمامی این پدیدهها بر پس زمینه تحولات گسترده جهانیای شکل گرفتهاند که نهایتاً آنها را تحتالشعاع قرار داده و یا در گام نخست خود به گونهای باواسطه موجب پدید آمدن و نیرو گرفتن آنها شدهاند. تحولات جهانیای را که از آنها سخن میگوییم میتوان در اصطلاح “جهانی شدن” خلاصه کرد. جهانی شدن البته پدیدهای مختص به دهههای اخیر نیست. نظریهپردازان این حوزه سرآغازهای مختلفی – مثلاً دوره رنسانس و یا عصر روشنگری – را برای آن در نظر میگیرند که به تعبیری کلی میتوان آنها را صحیح دانست…