بخشی از مقاله:
متن حاضر به قلم امت گاوین عکاس امریکایی دههی ۶۰ میلادی است. او در این نوشتار از احساساتش میگوید. ابتدا درباره آغاز کار عکاسی و سپس دربارۀ نکات فنی در آثارش.
.
به اعتقاد من زندگی ما در دنیائی پر از تصاویر متنوع (مشخصاً از طریق عکاسی) آنقدر طولانی بوده که نمیتوانیم تصور کنیم دنیا بدون آنها به چه شکل خواهد بود. بیشتر تجربیات ما از طریق عکس بدست میآیند. بطور واضح لحظهای را در اواخر دهه پنجاه بیاد میآورم که صفحات مجله Life (لایف) را ورق میزدم و این نکته به ذهنم خطور کرد که زمانی که درختها بریده و سپس به خمیر تبدیل میشدند؛ وقتی خمیر به کاغذ تبدیل میگشت و هنگامی که کاغذ از ماشینها بیرون میآمد، این تصاویر آنجا نبودند. آنها باید به نحوی بر روی کاغذ میآمد.
این عکسها مانند حلقههای رشد همانگونه که بعضی رازها کشف شدند از درون درخت بیرون نیامدند. آنها باید به وجود میآمدند. باید ساخته میشدند.
این یک برداشت و تصور نسبتاً بیغرض بود ولی مکمل این حقیقت است که ما بیشتر وقتها با قبول این نکته که دوربین عکاسی با بیپروائی تقدیس شدهای عمل میکند، مشغول عکاسی میشویم، قبل از اینکه بدرستی بتوانیم درک کنیم که چه کاری انجام میدهیم. عملکرد دوربین از تفکر ما سریعتر است و در نتیجه اتفاقات بسیار جالب و عجیبی رخ میدهند که کاملاً خارج و فراتر از انتظارات ما هستند.
ولی این تنها یک طرف ماجراست. جنبه دیگر این است که یک «شخص» باید این تصاویر را ایجاد کند.
***
اکنون دارم به آن نظریه جالب واکر اونز فکر میکنم که گفت: «وقتی افراد مختلف از این وسیله (دوربین) استفاده میکنند، نتایج بدست آمده درست مانند اثر انگشتهای انسانهای مختلف میتواند متفاوت باشد و ما میتوانیم احساسی را که آنها ایجاد میکردند حس کنیم.» چالش و جذابیت عکاسی در این است که چیزی را که از آن عکاسی شده به گونهای نشان دهیم که احساساتمان برانگیخته شود و جنبههای پنهان آن برایمان آشکار شود. ویکتور شکلوفسکی در «هنر به مثابه فن»مینویسد: هنر برای احیاء و بازگرداندن شور زندگی به ما از دو روش استفاده میکند:
۱- آشنائیزدایی از اشیاء.
۲- اعوجاج اشکال چنانکه عمل دریافت و مشاهده را با مشکل مواجه کند و مدت آن را طولانیتر نماید.
من براحتی از مردم دیگر تأثیر میپذیرم. دیگر بیش از آنچه که میتوانستم در اصل تصاویر دستکاری کنم نمیخواهم این موضوع را شرح و بسط دهم. من به این شناخت رسیدم که عکس بطور مستقیم یکی از فرآوردهها و محصولات جانبی درخت نیست. همچنین درک و آگاهی ما به سادگی شکل نمیگیرد و در این کار نشانهها، حوادث و منابعی نقش دارند.
احتمالاً قدم بعدی فهمیدن این نکته بود که عکس چیزی سمبلیک و نمادین است. عکس حتی یک جایگزین نیست و امکان دارد آن چیزی که از آن عکس گرفته شده اصلاً چیز مهمی نباشد. یک درخت برای اینکه «درخت» باشد نیازی به عکس ندارد. کاری که ما انجام میدهیم، ساختن درختی دیگر نیست، بلکه یک عکس است. …
.