معرفی مقاله:
در این یادداشت مهرداد نجمآبادی تلاش میکند تا مناسبات عکاسی و پدیداری به نام تاریخ را از منظری نه چندان معمول بازبینی کند. او که به گزارشهای تاریخی ـ تاریخ ـ با همه ناراستیهایش دلبسته است، اما برایش عکس چیزی محترمتر است. در باور او عکس اسباب سرگرمی و تفریح نیست. و عکسی ـ عکاسیای ـ که در این مقاله دربارهاش سخن میگوید آن است که خارج از متن یا حوزهی هنر بررسی میشود. این یادداشت همچون که از نامش پیداست در سه گفتار کوتاه است. دو گفتار نخست بازخوانی مفهومی از تاریخ است و عکاسی. گفتار سوم دربارهی عکسی است از زمانی نهچندان دور ایران که برای نجمآبادی البته نشانی است از تاریکی هولناک و فقدان اخلاق.
.
بخشی از مقاله:
بازبینی سیر تاریخی اندیشهی مسیحی در سدههای میانه و پس از رنسانس نشان از تأثیر آموزههای آگوستین قدیس در پدید آمدن نگرشی دینی در متون تاریخی است. شاید تنها رویکرد برجستهی این دوران نگاه انتقادی ابن خلدون در “مقدمه”اش باشد که روش تاریخنگاران گذشته را مبهم و نیازمند تفسیر دانست. آن که تمایز فرهنگی در دورانی دیگر باید مبنای بررسی مواد تاریخی مربوط به آن باشد، تا اصولی تبیین شود که فرهنگی از گذشته را بازبینی کنیم. روشی که افزون بر تعقل و خرد، نیازمند تجربه و آزمون هم بود. ابن خلدون منتقد خرافهگرایی و پذیرش غیرنقادانهی دادههای تاریخی بود و به همین رو روشی علمی برای بررسی تاریخ بنیان نهاد که خود دانش جدید میخواندش. روش تاریخی او نقش دولت، ارتباطات، تبلیغ و جانبداری نظاممند را نیز شامل میشد. هرچند نگارش مقدمه در سدهی چهاردهم میلادی است اما تا سدهی نوزدهم ابن خلدون و کتابش در اروپا ناشناخته ماندند. همان هنگام که هگل با رویکردی این جهانی به تاریخ نگریست، آن زمان که “عکس” هم در راه آمدن بود.
پیدایش عکاسی آن هنگام بود که همه چیز در جهان غرب و به ویژه اروپا با شتاب بسیار دگرگون میشد. پیشرفت ها و تحولات بنیادین در فنآوریهای صنعتی، علوم طبیعی، علوم انسانی و حوزههای وابستهی آن و نگرگاههای فلسفی تازه، راه به جایی میبرد که نگاه انسان به جهان پیراموناش را دیگرگون سازد. نگاهی نو و به دور از سنت که مفاهیم و ساختار تازهی نهادهای اجتماعی را پدید آورد. طبقهی متوسط شهرنشین که اکنون خود جایگزین قدرت مطلق فرمانروا شده بود، نهادهایی به وجود آورد که “عکس” در اقتدار پیدا یا ناپیداشان نقشی راهبردی داشت. بازنمایی واقعیت، عکس را در جایگاه سندی بیبدیل نشاند که تا پیش از آن وجود نداشت و از همین رو در سه دههی پایانی سدهی نوزدهم در بیشتر پژوهشهای علمی و اجتماعی همچون یک “مدرک” به آن استناد میشد. چیزی که عکس را وارد حوزهی کارکرد اجتماعی میکند؛ همانی که میتواند بر گزارشی تاریخی ـ راست یا ناراست ـ شهادت دهد. تردید ندارم آنهایی که عکاسی را در دهههای آغازین سدهی نوزدهم به وجود آوردند هرگز تصوری از نقش عکس در دستگیری و اعدام معترضان کمون پاریس نداشتند. چیزی که پس از آن نیز شاید تکرار شده باشد.
سالها پیش در خانهمان داستانی شنیدم از “به توپ بستن” آدمها؛ ده دوازده سال داشتم و تنها تصویری که در ذهنم آمد بستن توپی بود (توپبازی) به یک آدم. با طنابی که محکم بسته شده بود تا آن آدم را تنبیه کند. چند سال بعد از آن در خاطرات رجال دورهی قاجار ـ که خیلیها تاریخ معاصرمان را از لابهلاشان جستجو میکنند ـ دریافتم که به توپ بستن معنایش چیست. بیست سال پیش این عکس را دیدم و در نگاه نخست پیش از هر چیز برایم سویهای طنزآمیز داشت. برداشتی عوامانه از سر ناآگاهی. به یاد میآورم کمالالملک حاتمی را که وقتی جلاد سر از تن دزد جواهر جدا میکرد همه خندیدند.