بخشی از گفتوگو:
ایمان افسریان: بحث را از توضیحی دربارهی مفهوم تاریخ و تاریخمندی شروع کنیم.
محمدمنصور هاشمی: برای تاریخ دو معنای متفاوت میتوان در نظر گرفت؛ یکی علم به احوال گذشتگان است، و دیگری جریان تاریخ، یا بهعبارت بهتر، قرارداشتن در موقعیتی که گذشته را به آینده پیوند میدهد؛ گذشته بهاین معنیِ اخیر پایانیافته و تمامشده نیست، بلکه ظرف امکانات و محدودیتهای فعلی ما هم هست. آن معنای نخست را بشر از دیرباز میشناخته و به آن توجه داشته است؛ احوال گذشتگان روایت میشده و هم کارکرد هویتبخش داشته و هم محملی بوده است برای عبرتگرفتن، اما معنای دوم متأخر است و سابقهاش به قرن نوزدهم و فلسفهی هگل میرسد. البته در قرنهای قبل هم زمینههای این تصور پدید آمده بوده است؛ مثلاً در اندیشهی ویکو که درمقابل فلسفهی دکارت، به دنبال علم جدیدی دربارهی انسان بود که بر تاریخ بشر مبتنی باشد؛ یا مثلاً در اندیشهی مونتسکیو که نوعی جامعهشناسی تاریخی بود.
در فلسفهی کانت هم صرفنظر از مقالات معدود اما مهمی که دربارهی تاریخ نوشته است، اتفاقی مهم افتاده بود که زمینهی تلقی هگل است. کانت میگفت بشر بیرون از زمان و مکان نمیتواند تجربهای داشته باشد و بهاین ترتیب، شناخت محدود میشد به حدود زمانی و مکانی و علّی؛ بهعبارت دیگر، انسان موجودی است زمانمند و مکانمند. در اندیشهی هگل، زمانمندی و مکانمندی که در فلسفهی کانت در محدودهی ذهن مطرح میشود و انفسی است جنبه آفاقی پیدا میکند و اصولاً انسان و عقل تاریخی میشود و حتی امر مطلق هم در ظرف تاریخ شکوفایی و تحقق پیدا میکند. همین تصور تاریخی است که مثلاً بعداً دیلتای با ترکیب کانت و هگل از نقد عقل تاریخی سخن بگوید.
بحث تاریخمندی در اندیشهی فیلسوفان آلمانی خیلی برجسته است و جالب این است که در زبان آلمانی هم دو واژه برای «تاریخ» هست: یکی Historie که همان history و histoireانگلیسی و فرانسه است و یکی Geschichte که ناظر به همان معنای جریان تاریخ هم هست؛ تعبیر تاریخمندی (Geschichtlichkeit) و تقدیر یا حوالت تاریخی (Geschick) که هر دو با واقعشدن در جایی از جریان تاریخ مرتبط است از همین ریشه است.
ایمان افسریان: میشود گفت مفاهیمی مثل «روح زمانه» هم که در زمینههای مختلف و ازجمله هنر مطرح میشود با همین تصور مرتبط است.
محمدمنصور هاشمی: دقیقاً همینطور است؛ روح زمانه (Zeitgeist) که هگل مطرح میکند یعنی اقتضائات یک برش خاص از جریان تاریخ. ما موجوداتی هستیم تاریخی؛ یعنی تختهبند زمان و مکان و بهعبارت دیگر تاریخ هستیم. در فلسفههای سنتی این تصور وجود داشت که عقل ما مثلاً بهواسطهی ارتباط با عقل فعال ورای زمان و مکان و این نوع محدودیتهای مادی میرود، اما وقتی به سیر تغییروتحولات همان فلسفهها نگاه میکنیم، میبینیم چنین نبوده و آن فلسفهها هم پیوند داشته است با زمینههای تاریخی زمانه. بشر همیشه تاریخمند بوده، اما کشف تاریخمندی کشفی است جدید. تاریخمندی به معنایی محدودیت است و بهتعبیر استعاری هگل، دال بر این است که کسی نمیتواند از فراز رودخانهی «رودس» بپرد، اما کشف آن، مانند کشف هر محدودیت عقلی دیگر ازجانب خود عقل، نشاندهندهی قدرت عقل و گستردهشدن شناخت هم هست. همین شناخت است که مثلاً وقتی تاریخ هنر مینویسیم دیگر تذکرهی زندگی هنرمندان قدیم نباشد، بلکه تاریخ تحولات پیوستهای باشد که درطول زمان پدید آمده و شکل گرفته است.
ایمان افسریان: اما این شناخت خودش هم شناختی است که در تاریخ خاصی اتفاق میافتد، در تاریخ غرب در دورهی جدید.
محمدمنصور هاشمی: کاملاً، و حتی در آن فرهنگ ریشههای تاریخی دارد. اینکه در مسیحیت خدا بهصورت انسان و درقالب آدمی خاص در لحظهای از تاریخ بشر به این تاریخ وارد و به صلیب کشیده شده، خودش، زمینه تصور خاصی از خدا و بشر و تاریخ است. اگر این زمینه نبود، هگل نمیتوانست بهراحتی امر مطلق را به تاریخ بشر بیاورد و آن را تاریخی کند…