«بوی خوش زندگی در بهار مدنیت» حرفهای مهندس سیدمحمد بهشتی دربارهی شهرش، تهران است و سعی کرده به تعدادی پرسش پاسخ دهد. چرا شهر ما اينطور است؟ چون حالش خوب نيست. حالش که خوب شود کالبدش هم خوب میشود. اگر اينطور به موضوع نگاه کنيم میشود سؤال کرد که شهر تهران چه سيری را طی کرده؟ آيا هميشه همين طور بوده؟ هميشه يک جور احوال در زندگی شهر تهران جريان داشته؟
بخشی از مقاله:
شهر در کیفیت کالبدیاش، از آن جنس که ما در برنامهریزی شهری میشناسیم (کاربریها، تراکم، پراکندگی و…) لکههای رنگی را تشکیل میدهد که دور هم جمع میشوند و شهر را میسازند. در این حیثیت، مدیران شهری و جامعه تخصصی شهری نقش فاعلی در شهر دارند. اینان شهر را ایجاد میکنند و شهر هر کیفیت و خصوصیتی که داشته باشه باید مدیران شهری و جامعه تخصصی جوابگوی آن باشند چون نقش فاعلی دارند.
اما شهر از حيثيت شهر بودن، يک چيز ديگر است؛ يعنی اين چيزی که ما در برنامهريزی شهری از شهر به جا میآوريم شهر زنده نيست. برنامهريزی شهری اصولاً راجع به تقليل يافتهترين کميات صحبت میکند. هر کس که در شهر میچرخد، شهر را درک میکند و اين آن چيزی نيست که در برنامهريزی شهری آموزش داده میشود. و برنامه ريزان شهری با اين شهر طرف نمیشوند!
يک مثال ساده: ميدان انقلاب را در نظر بگيريد. برنامه ريزان شهري با اين شهر طرف نمي شوند! عموماً ۹۹ درصد مردمی که در شهر زندگی میکنند و ميدان انقلاب را ديدهاند میگويند اين ميدان به شکل دايره يا بيضی است. اما کافيست شما برنامهريزی يا مديريت شهري خوانده باشيد؛ چه در عرصه مديريت شهری کار کرده باشيد چه در حوزه جامعه تخصصی برنامهریزی شهری، خواهيد گفت ميدان انقلاب لوزی است…