وحید حکیم / تربیع دایره / 1383

به وضوح نمی‌دانم چگونه یک اثر انتزاعی را می‌فهمم / وحید حکیم در گفت‌وگو با کیوان باجغلی

 

 

بخشی از گفت‌و‌گو:

کیوان باجغلی : در مواجهه با یک اثر هنری یا آثار یک هنرمند، پرسشی که ممکن است در ذهن تماشاگر پرسه بزند نسبت میان تجربه ی زیسته ی هنرمند و اثری است که پدید آورده است. البته تجربه ی زیسته دربردارنده‌ی مولفه های متعددی است.یکی از آن مولفه ها را میتوان سویه ای از بیوگرافی هنرمند دانست که تاثیر اقلیم هنرمند بر شکل گیری آثار او را شامل میشود، نسبتی که میتواند بیانگر نحوه ی تاثیر مکان زندگی باشد. با توجه به رشد ذهنی و بصری تو و نیز سلوک تجسمی‌ات در شهر اصفهان، و همنفس بودنت با اتمسفر طبیعی و تاریخی این شهر، چگونه میتوان از این نسبت سخن گفت؟ این نسبت را در زمینه ی شکل گیری انتزاع مینیمالی که در آثارت مشهود است، در زمینه ی رفتارت با خط و رنگ و نیز در زمینه‌ی فرم هایی که اختیار میکنی چگونه تبیین میکنی؟

وحید حکیم : در ابتدا باید بگویم همانگونه که انگیزش های دیداری یک اقلیم شیوه ای از اندیشیدن را رقم میزنند، هنر زاده از آن اندیشه نیز آثاری از آن اقلیم می‌افزاید که در مقام مولفه های اساسی، دیگر جدا از آن اقلیم نیستند. بنابراین مجموع خصیصه های طبیعی یک اقلیم و هر آنچه در گذر زمان به دست معماران و هنرمندان بدان افزوده شده را انگیزش های دیداری به حساب می‌آوریم. اصفهان مکانی مسطح است، مثل کف یک بشقاب. حوالی آن تا چشم کار می کند وسعت و بیکرانگی است. از منظری زیستی-روانی میل به مرز و محدوده و ایجاد فضایی عقلانی را در این شهر می‌توان پیش از هر چیز نوعی ضرورت سازگاری قلمداد کرد، میل به زیستن در فضای امن. برای مثال حیاط مدرسه چهار باغ حس یک اتاق وسیع را به ما می‌دهد، اتاقی که سقفش چهارگوش بریده ای از آسمان آبی است. میتوان ساعات طولانی در این مکان به سر برد، احساس امنیت کرد و اندیشید. به واقع معماری این مکان گویی پاره ای از آسمان را به دام انداخته است وو در فضایی محصور امکان یک دیالکتیک را فراهم آورده است. به هر جهت، تاثیر چنین فضاهایی را نمی‌توان در شکل گیری نقاشی ها و طراحی های من نادیده گرفت. از اولین پرسه زنی های من در وادی انتزاع می‌توان میل به مرز و محدوده را شاهد بود، آنچه البته در اکثر مواقع به شکل آرکی‌‌تایپی ظاهر میشود و ما در جای جای این این خطه شاهد نمونه های بسیار غنی آن هستیم. از سوی دیگر، حوالی اصفهان  را همواره یک خالی عظیم بیابانب احاطه می‌کند. برای من هیچ گاه شهر به منزله ی مرکزی پر خط و خال، رابطه ی دیالکتیکی‌اش را با تهیت اطرافش از دست نمی‌دهد.

سبد خرید ۰ محصول