عکسی از آلفرد استیگلیتس موسیقی ALFRED stieglitz

برای رسیدن به خانه باید از چند مرز گذشت / مهدی مقیم‌نژاد

 

مهدی مقیم‌نژاد مقاله‌ی خود را با این جملات آغاز می‌کند: همواره اقلیم‌گرایی یا Regionalism هنر آمریکایی را ستوده‌ام. آن سوی از رونق افتاده و پنهان مانده‌ی هنر آمریکایی را که با پروپاگاندا و سیاست و تبلیغات و انواع و اقسام گفتمان های فرهنگی و اجتماعی قرن بیستمی نسبت چندانی ندارد. ذهن تنیده در گیرودارِ آب و خاک و زادبوم بیشتر معطوف به خود زندگی است تا آن فلسفه‌ای که می‌خواهد زندگی را معنا کند. به همین دلیل ردپای شمایل‌های محلی را باید محصول جریان سیال قلب دانست تا تعمدهای فکر! و نتیجه‌ی چنین برخوردی با هنر و زندگی بیشتر یک راز خواهد بود تا معما!

از این قرار،

من در زیر آسمان کبود و بیشه‌ی تاریک عکس استیگلیتس نمای روشن خانه‌ای تیر و تخته‌ای با سقف شیروانی (به قول خودشان Clapboard house) را می‌بینم و بس. یکی از مظاهر اقلیمی زندگی روستایی یا شهرستانی در آمریکا را. دیگر بعد از نه دهه، عنوان موسیقی عکس برایم بی معناست. این بافت بومی خانه است که به مکان معنا می‌بخشد!

یک نسل بعد، پیشاروی تصویری از یکی از محبوب‌ترین نقاشان عمرم ایستاده‌‌ام. اندرو وایت را بیشتر در سقف همان خانه‌ای می‌بینم که در پس‌زمینه خود را به رخ می‌کشد و چکمه‌های ماهیگیری را محو می کند. بیست و چند سال بعد خانه همچنان پابرجاست و معناساز!

و باز یک نسل بعد، فتومونتاژی از جری اولزمن را پیش چشمانم دارم. آنقدر که خانه برایم بامعناست به داگروتیپ خانوادگی پیش‌رو نمی‌اندیشم. حکایت مالکینش را. زیرا دوام خانه‌ها بیشتر از عمر آدم‌هاست. چه آنان که در خانه‌ها می‌زیند، چه آنان که خانه‌ها را می‌نگرند و چه آنان که خانه‌ها را می نگارند!

سبد خرید ۰ محصول