امین نورانی 1381

بذرهای آینده / نیما پرژام

 

 

بخشی از مقاله‌:

تجربه‌ی مواجهه با مدرنیته و غلطیدن ناگزیر و سراسیمه‌ی ما به درون روابط و مناسبات آن، از همان آغاز، تجربه‌ی زمان را دگرگون کرده است. این مدرنیته‌ای است که از یک سو پنداری رخ نمی‌دهد و به‌درستی تحقق نمی‌یابد یا به‌نحوی مخدوش تجربه می‌شود و از سوی دیگر سراپا غرق در آنیم و در نهادها و روابط و مناسبات آن دست‌وپا می‌زنیم. این دگرگونی در سه سطح کلی و درهم‌تنیده، به لایه‌های گوناگونی شکل می‌دهد که وجه زمانی تجربه‌ی تاریخی ما را می‌سازند:

در سطح نخست با شکاف زمانی «بیرونی» میان درک پیشامدرن از زمان و ضرباهنگ زمان مدرن روبه‌روییم. زمان پیشامدرن، در ناب‌ترین و سرحدی‌ترین جلوه‌ی آن، زمانی است که طبیعت آن را نقطه‌گذاری می‌کند؛ یعنی با گردش فصول، توالی روزها، با زمان کشدار امید، وقتی در انتظار باران‌ایم و زمان وقفه و تعلیق، وقتی توفان غافلگیرمان می‌کند… از آنجا که زمان همواره ناگزیر وجهی «طبیعی» دارد، وجود این سطح از تجربه‌ی زمان و حدی از تن‌دادن به ضرباهنگ آن همواره ضروری است، ولو اینکه در جهان مدرن کمرنگ‌تر شده باشد. نباید از یاد برد که غلبه‌ی زمان طبیعی همبسته‌ی تاریخی جوامع سرکوبگر سنتی و سلسله‌مراتب صلب آن است؛ چراکه مدار بسته و تداوم سیر پیوسته‌ی این وجه زمانی مستلزم سرکوب هر گونه وقفه یا گسستی است که بتواند امکانی برای آغازی نو فراهم کند؛ همچنین اما در جهان مدرن زمان شتاب می‌گیرد و به‌شکلی فزاینده از زمان طبیعی منحرف می‌شود. این زمان‌مندی به‌طور خاص در وجوه اقتصادی و تکنولوژیک مدرنیته، یعنی حیطه‌ی روابط همه‌جاحاضر سرمایه‌داری، به میلی سیری‌ناپذیر شبیه است که حتی برای لحظه‌ای آرام نمی‌گیرد، همچون یکی از شخصیت‌های عزاداران بیل ساعدی که ازطریق نوعی استحاله‌ی ناگهانی به دهانی جونده مبدل می‌شود که درست وارونه‌ی «هنرمند گرسنگی» کافکا قادر نیست لحظه‌ای از خوردن باز ایستد. زمان مدرنیزاسیون و سرمایه‌داری زمان دویدن روی یک تردمیل با شتابی فزاینده است؛ زمان «هرچه بیشتر بهتر»، نوعی «وقت‌اضافه‌ی» همیشگی، زمان «ارزش اضافی» و «اضافه‌کاری»… ظاهراً این رابطه‌ی بیرونی میان زمان‌مندی مدرن و پیشامدرن به لحظه‌ی نامعین مواجهه، به زمان همواره پس و پیش گذار به مدرنیته، مربوط است، اما باید به یاد داشت که همواره حدی از تنش موجود در منشأ، حدی از لحظه‌ی گریزپای ورود به مدرنیته، در زمان حال می‌ماند. نوعی ناسازگاری میان دو ضرباهنگ آشتی‌ناپذیر که اگرچه زیر لایه‌های مختلفی از درهم‌تنیدگی و ترکیب دفن می‌شود، هیچ‌گاه از میان نمی‌رود و به‌تمامی منحل نمی‌شود.

در سطح دوم با اختلاف فاز زمانی‌ای سروکار داریم که در بطن تاریخ جهانی مدرنیته میان حاشیه و مرکز رخ می‌دهد. این شکاف‌های زمانی حاصل جهانی‌شدن تاریخ است که خود در روزگار مدرن از دو رویّه‌ی تاریخی مختلف، با دو تلقی ناسازگار از امر کلی، نشئت می‌گیرد؛ نخست فرایند «جهانی‌سازی» اقتصادی که به‌میانجی گسترش جهانگیر مناسبات سرمایه‌داری و بازارهای مصرف، یک منطق زمانی واحد را بی‌توجه به مسیرهای تاریخی متفاوتی که ملل مختلف از سر گذرانده‌اند، بر تمامی این گستره تحمیل می‌کند؛ و فرایند دوم تحقق حقیقت‌هایی کلی در مدرنیته‌ی غربی است که به‌نحوی دیالکتیکی تنها در وضعیت‌های محلی و خاص رخ می‌دهند، آن‌هم به‌شکل گسست‌هایی ریشه‌ای و تحولاتی انقلابی که به امر نو مجال ظهور می‌دهند. در روزگاران پیشامدرن این‌گونه تجلیات امر نو را می‌توان فی‌المثل در شکل‌گیری دموکراسی و فلسفه و تراژدی در یونان باستان یا سیر تحول ادیان ابراهیمی که خطابی کلی و همگانی را به کار می‌بستند جست‌وجو کرد، اما در روزگار مدرن و همراه با به‌حاشیه‌رفتن مذهب، این عرصه‌هایی از مدرنیته‌ی غربی است که به مکان ظهور اشکال مختلفی از فرایندهای کلی حقیقت بدل می‌شوند؛ رخدادهایی نظیر انقلاب فرانسه و کمون پاریس در حیطه‌ی سیاست یا گسست‌های بنیادین و آغازهایی نو در شاخه‌های گوناگون علم و هنر نظیر تولد رمان و نظریه‌ی کوانتوم در فیزیک از این جمله‌اند …

 

 

سبد خرید ۰ محصول