معرفی مقاله:
در چند سال اخیر فرصتی پیدا کردهام که به بررسی تحلیلی شماری از مردان که بر شیء گزینیِ (object-choice) آنها یک بتواره مسلط است بپردازم. نباید انتظار داشت که این افراد به تحلیلی در باب علت بتواره پرستی خود دست یافته باشند. زیرا به رغم آن که طرفداران یک یادگار آن را نوعی نابهنجاری (abnormality) میدانند، اما به ندرت آن را نشانهای از یک بیماری تلقی کردهاند که با درد و رنج همراه است. برعکس، معمولاً با آن کاملاً احساس رضایت میکنند. و حتی از نحوۀ تسهیل و تسکین زندگی کامخواهانۀ (erotic) خود به وسیلۀ آن ستایش میکنند. بنابراین قاعده آن است که بتواره، به هنگام تحلیل، نمود خود را همچون یافتهای فرعی آشکار کند. […]
.
پیشنهاد مطالعه: مقالهی «عکاسی و بتواره» کریستین متز
.
بخشی از مقاله:
به هنگام تحلیل، معنا و مقصود بتواره، در همۀ موارد، یکسان از کار درمیآید. این چنان طبیعی خود را آشکار میکند. و به نظر من چنان قانع کننده و الزامآور که آمادهام از همۀ موارد بتوارهپرستی راه حل یکسانی را انتظار داشته باشم. وقتی الآن اعلام میکنم که بتواره جانشینی است برای قضیب، مسلماً مایۀ دلسردی میشوم. بنابراین با عجله اضافه میکنم که بتواره جانشین هر قضیب اتفاقی نیست. بلکه جانشین قضیبی خاص و کاملاً مشخص است. که در دوران اولیۀ کودکی بغایت مهم بوده است. اما بعد از دست رفته است. به عبارت دیگر، این قضیبی است که به طور معمول باید آن را فرو گذاشته باشند. اما بتواره دقیقاً برای حفظ آن از فرونشانی (extinction) طرحریزی میشود. بیان سرراستترِ آن این است: بتواره جانشینی است برای قضیب زن (مادر) که پسربچۀ کوچک همین که آن را باور کرد نمیخواهد – به دلایل آشنا برای ما – آن را فرو گذارد.
پس آنچه روی داده این بوده است که پسربچه از آگاهی بر این واقعیت که اینک او میداند زن قضیب ندارد خودداری میکند. اما نه، این نمیتواند صحت داشته باشد. زیرا اگر زن اخته شده باشد. برخورداری پسربچه از قضیب نیز در معرض خطر قرار خواهد داشت. و علیه بخشی از خودشیفتگی (narcissiasm). پسر که «طبیعت»، در مقام احتیاط، به آن اندام خاص منضم کرده است طغیانی شکل خواهد گرفت. مرد بالغ، در زندگی بعدی، ممکن است وقتی فریاد برمیآورد که «سریر» (Throne). و «قربانگاه» (Altar) در معرض خطر است وحشتی مشابه را تجربه کند.، و عواقب نامنطقی (illogical) مشابهی نیز پیش خواهد آمد. اگر اشتباه نکنم، لافورگ (La forgue) در این مورد گفته است که پسر درک خود را از فقدان قضیب در زن «نادیده میانگارد» (scotomize).
«واپسرانی»
استفاده از اصطلاح فنی جدیدی در صورتی که واقعیت جدیدی را شرح دهد یا بر آن واقعیت تأکید داشته باشد موجه جلوه میکند. اما در اینجا چنین نیست. قدیمیترین واژه در اصطلاحشناسی روانکاوی، یعنی «واپسرانی» (repression) ، تقریباً با این فرایند آسیبشناختی رابطه برقرار میکند. […] واژۀ آلمانی صحیح برای فراز و نشیب این انگاشت واژۀ Verleugnung (انگار) است. […] این درست نیست که کودک، پس از آن که زن را به عینه مشاهده کرد، باور خود را به این که زنان آلتی مردانه دارند بیهیچ تغییری حفظ میکند. او این باور را در خاطرش نگاه میدارد، اما در عین حال از آن دل میکند. در کشاکش میان این درک ناخواسته و فشار چند آرزو (counter-wish) در او، نوعی سازش حاصل میشود که فقط تحت سلطۀ قوانین ناخودآگاه اندیشه – یعنی فرایندهای ابتدایی – امکانپذیر است.
بله، در خاطر او زن، به رغم همۀ این حرفها، قطعاً آلت مردانه دارد. اما این آلت مردانه دیگر آنچه قبلاً بود نیست. چیز دیگری جای آن را گرفته است. به عبارتی جانشینی برای آن منصوب شده است. و اکنون کودک علاقهای را به ارث میبرد که قبلاً به نمونۀ قبلی آن معطوف بود. اما این علاقه از رشد فوقالعادهای نیز آسیب میبیند. زیرا وحشت از اختگی برای آفریدن این جانشینی بنای یادبودی برای خود برپا میکند. به علاوه، نوعی نفرت، که همواره در هر نوع بتواره پرستی حضور دارد، نسبت به اندامهای تناسلی واقعی در زنان، همچون داغ فراموش ناشدنیِ آن واپسرانی که به وقوع پیوسته است، باقی میماند. اکنون میتوان دریافت که بتواره به چه توفیقی دست یافته است و چیست آنچه آن را حفظ میکند.
بتواره به عنوان علامت غلبه بر خطر اختگی و ایمنی در برابر آن باقی میماند. […] در زندگی بعدی، بتوارهپست احساس میکند از امتیاز دیگری نیز که جانشینیسازی او برای اندام تناسلی پدید آورده برخوردار است. افراد دیگر معنای بتواره را تشخیص نمیدهند. بنابراین بتواره را از او دریغ نمیکنند.