مقالهی حاضر گفتوگوی محمدرضا میرزایی را با سارا شوقی خواهید خواند.
بخشی از گفتوگو:
محمدرضا میرزایی: بگذار از گذشتهات آغاز کنیم. برای اولین سؤال، متولد کجا هستید؟
من در لندن به دنیا آمدم. اما پدر و مادرم اهل تهران بودند.
میرزایی: چهگونه وارد دنیای هنر شدید؟
از همان کودکی همیشه به هنر علاقه مند بودم . عمه و عمویم هر دو نقاشان نسبتا شناخته شده ای در ایران بودند. پدرم هم عکاس بود و یک استودیوی عکاسی داشت. من با داروهای عکاسی، لنز ها و دوربینها بزرگ شدم . البته اوایل نقاشی میکردم اما بعد، شیفته عکاسی شدم. هر چند که حالا به طعنه دارم باز به نقاشی برمیگردم!
میرزایی: چه چیزی باعث شد که به شکل جدی به تحصیل هنر در سنترال کالج سنت مارتین و بعد از آن کالج هنر چلسی بپردازید؟
هر چند که از تجربه و کار تجربی لذت می برم و آن را بسیار مهم میدانم اما مزایایی در جمع شدن عده کثیری که همگی میخواهند با نگاهها و ایدههای تازهای به مدیوم عکاسی نزدیک شوند، وجود دارد. فکر میکنم بودن در کالج، برای تمرکز روی تولید آثاری در حصار و محدوده یک محیط خلاق فرصت ارزشمندی بود.
شهریار توکلی: اساتید مهمی در دوره آموزشی شما وجود داشتند که بخواهید از آنها نام ببرید؟
اساتید بسیار خوبی در کالج هنر چلسی وجود دارند. هنر مندان برجسته ای مثل ربکا وارن و الکسیس هاردینگ، که هر دو را بسیار دوست می دارم. از دانشجویان قدیمی هم می توانم به پیتر دوایگ و کریس اوفیلی اشاره کنم، که من به عنوان هنرمندانی تأثیرگذار میشناسمشان.
.
میرزایی: برای من شما بیشتر یک عکس ساز هستید ( ایمج میکر )، تا یک عکاس ( ایمج تیکر) به معنای سنتیاش. دوست دارم بدانم که چگونه کار بر روی یک عکس را شروع میکنید. آیا ساختن یک عکس برای شما یک پروسه طولانیست؟
من فکر می کنم که آثارم از سابقه فعالیتم در هنرهای دیگر سرچشمه میگیرند تا عکاسی. مثلاً در مجموعه جدید، من دقیقاً با یک تصویر در ذهن کارم را شروع میکردم. به عنوان مثال تصویری متاثر از بافت یک کاغذ دیواری.
من انقدر آن تصویر را از نو روی یک کاغذ می کشم و رویش بازبینی می کنم تا وقتی که از آن رضایت داشته باشم . بعد یک دست مبل و اثاثیه خانه با ابعاد بسیار کوچک متناسب با آن تصویر پیشین میسازم. وقتی همه اینها حاضر شد، تازه نوبت عکاسی از آنهاست.
در پایان از آنها عکس میگیرم و نتیجه را به عنوان کار نهاییم ارائه میدهم. بنابر این باید بگویم که بله، پروسه خلق یک عکس برای من طولانیست و عکاسی تنها نتیجه نهایی طراحی، نقاشی و ساخت و ساز ماکت هاست.
میرزایی: در این پروسه، چقدر از عکسهای تان را نتیجه تصمیمهای آنی تان میدانید و چقدر را حاصل همان ایده و پیش طرحی که از قبل دارید؟
میتوانم بگویم که قدری از هر دو. من عکس هایم را با یک دوبین قطع بزرگ در استودیو و با نورپردازیهای متفاوت میگیرم. مبتنی بر نتیجهای که به دست میآید، مقیاسها را تغییر میدهم. گاهی بعضی از عناصر را در هنگام عکاسی حذف میکنم یا زاویه دیوارها را تغییر میدهم و شاید اصلا از نو طرح تازهای برای کاغذ دیوارها تهیه کنم.
بعدش در عکاسی مجدد ممکن است حتی نورپردازی را تغییر دهم. ممکن است این فرآیند بارها تکرار شود تا آن چیزی که در جستجویش هستم به دست آید. چیزی که از آن راضی باشم.
به هر حال کار کردن با فیلم نیز بر روی پایین آمدن سرعت کار تاثیر می گذارد، اما در این میان مرا ترغیب می کند که بیشتر در مورد پروژه فکر کنم.
توکلی: در مجموعه قبلیتان (توی کمرا) که به نوعی گزینشی از محیط روزمره پیرامون است، آیا پیش تجسم کاملی از شکل نهایی عکس در ذهن دارید و یا نهایتا با تغییرات تاریکخانه ای و دیجیتالی به فضای مورد نظرتان نزدیک می شوید؟
عکسهای آن مجموعه خیلی خود انگیخته بودند. می شود گفت آن ها عکس هایی فوری بودند.
در آن دوره، زمان زیادی را به قدم زدن در شهر میگذراندم، هم در لندن و هم در بوداپست.
دوربین توی کمرای هولگایم در دستم بود و من در جستجوی صحنهای بودم که با زیبایی شناسی و فضایی که در ذهن دارم هماهنگ باشد. آن عکس ها کاملا گزینشی از چیزی بود که می دیدم و هیچ کدامشان صحنهای و ساختگی نیستند. البته آن عکس ها بر فیلم اسلاید کار شدند که خود کنتراست و اشباع رنگی را افزایش میداد.