حدود کار فلسفی در ایران پس از انقلاب به قلم بابک احمدی است. رونق مباحث فلسفی در فضای فرهنگی و دانشگاهی ایران پس از انقلاب نکتهای نیست که از نظر دور بماند. این نکته را از جمله با توجه به رقم بالای عناوین کتابهای فلسفی منتشر شده میتوان دریافت. درست است که ما با تأمل و تعمق در مباحث فلسفی دوران فاصله داریم. (چه برسد به نوآوری در این زمینهها) اما این را هم باید بدانیم که در وضعیتی به مراتب بهتر از سالها و دهههای پیش از انقلاب قرار داریم. توجه به ترجمهی متون اصلی تاریخ فلسفه، شوق به خواندن کتابهای راهنمای فهم متون فلسفی امری انکارناکردنی است.
در حالیکه پیش از انقلاب معدودی از آثار کلاسیک فلسفه به فارسی ترجمه شده بود. اکنون ما از این آثار و بسیاری دیگر از متون مهم ترجمههایی در اختیار داریم. البته هنوز بسیاری از آثار مرجع به فارسی منتشر نشدهاند. بابک احمدی معتقد است راه گشوده شده و زبان فلسفی تازهای هم شکل گرفته و به کار میآید. تا آنجا که به فلسفهی هنر، زیباییشناسی، تاریخ هنر و نظریههای هنری مربوط میشود نیز آثار ارزندهای تألیف یا ترجمه شدهاند. یکی از پیامدهای این توجه روزافزون به مباحث فلسفی، گسترش بحث در گسترههای نظری در رشتههای گوناگون علمی و هنری بود.
فلسفه چون داروی شفابخشی شناخته شد که با ورود به میدان مباحث فرهنگی موجب اندیشههایی نو، و پدید آمدن آثاری تازه و تأثیرگذار گشت. چرا ما باید به کار خود ادامه دهیم؟ چرا مینویسیم؟ ترجمه میکنیم؟ به کارنظری بها میدهیم؟ باید بگویم که این فقط لذت فیلسوف بودن یا فیلسوفنما بودن نیست. به زعم بابک احمدی وضعیت ناامیدکنندهی امروز را باید شناخت، علیه آن موضع گرفت و دگرگون کرد. این کار میان بایستگیهای فراوان نیازمند نگاهی فلسفی به گذشته و آینده است. در این باب میتوانید نگاهی به مقاله «فرهنگ و انقلاب، سال صفر» هم داشته باشید.
بخشی از مقاله:
هگل به سال ۱۸۲۰ بر اصول فلسفهی حق که مهمترین اثر او در زمینهی علم سیاست و حقوق طبیعی است پیشگفتاری نوشت که کوتاه است اما به دلیل نکتههایی که در آن مطرح شده اهمیت زیادی در تاریخ فلسفه دارد. تأکید و صراحت کلام هگل در تبیین منش تاریخی فلسفه یکی از جنبههای اصلی این متن است. او نوشت: «فلسفه دوران است که در اندیشه بازتاب مییابد»، و در ادامهی بحث از این گوهر تاریخی اندیشهی فلسفی نکتهی جذابی را پیش کشید: «و اما دربارهی رهنمود دادن فلسفه به جهان که چگونه باید باشد، میبینیم که فلسفه خیلی دیر برای انجام این وظیفهاش دست به کار میشود. فلسفه در پیکر اندیشهی جهان، زمانی ظاهر میشود که شکلگیری فعلیت دوران به جایی رسیده باشد که وضعیت بلوغ آن دانسته شود…