گلنار در این مقاله به مفهوم «امر والا» (the sublime)، جدای از کاربردهای قدیمیتر خود، میپردازد. مفهومی که از دهههای پایانی سدهی هجدهم، در کنار امر زیبا (the beautiful)، یکی از دوگانههای محوریِ سنت زیباییشناسی را تشکیل داده است. از آن زمان تابهحال به عنوان دو حد، دو قطب، یا مفاهیمی مکمّل، برای فهم، مقولهبندی، تفسیر و حتی تولید آثار هنری منشأ اثر بودهاند. اما موقعیت خاص امر والا (که در دهههای اخیر توجهی مضاعف را جلب خود ساخته) ناشی از چیست؟ در عین تبار فلسفی و زیباییشناختی، بنا به ویژگیها و تعاریف خودْ پیامدها و دلالتهای مستقیم و قابلردیابیای نیز برای آثار هنری، بهویژه در حوزههای هنرهای تجسمی، داشته است. و این زیستِ دوگانه تا زمان ما ادامه یافته است.
شاید موضوعی در زیباشناسی نباشد که بتوان از آن سخن گفت و نامی از ایمانوئل کانت (۱۷۲۴-۱۸۰۴) نبرد. شهرت عمدهی کانت به فلسفهی نقدی استعلاییاش است. فلسفهای که آن را در اولین نقد از سهگانهی نقدیاش یعنی نقد عقل محض معرفی کرد. و سپس با انتشار دو نقد دیگر، نقد عقل عملی (۱۷۸۸) و نقد قوهی حکم (۱۷۹۰) کامل کرد.
کانت سالها پیش از انتشار نقد قوهی حکم به مسائل زیباشناسی پرداخت. او در قالب رسالهی کوچکِ مشاهداتی دربارهی احساس امر زیبا و امر والا اندیشیده بود. در اینجا ما تنها نظری اجمالی بر چگونگی شکلگیری و ارتباط سه نقد داریم. سپس تحلیل کانت از امر والا در نقد سوم میاندازیم. تا نظریهای را شرح دهیم که از سویی برآیند بسیاری از نظریههای امر والا در اندیشههای فیلسوفان بریتانیایی و آلمانی پیش از خود است. از سوی دیگر، بنیانِ شکلگیری نظریههای بسیاری دربارهی (the sublime) پس از خود، چه در مقام نقد کانت و چه بسط ایدههایش.