زیبایی و والایی بهمثابهی دو نیروی شکلدهنده به تجربهی زیباشناختی
جفت مفاهیم امر زیباـ امر والا صرفاً مقولاتی مربوط به زیباشناسی قرن هجدهم نیستند. امر والا البته گفتاری از آن خود دارد که چارچوبها و روایتهای اصلی آن را میتوان در کتابهایی که این حوزهی نظری را مرور میکنند مشاهده کرد.
موجزتر از آن، در مدخلهای دانشنامهها و فرهنگها؛ روایتی که عموماً از لونگینوس آغاز میشود. با برک و کانت صورتبندی کلاسیک خود را مییابد. و بعد، با اشارات مختصری به قرن نوزدهم، به روایتهای قرن بیستمی از این مفهوم میرسد. شکلی از احیا یا برجستهشدن دوبارهی این مفهوم در نزد متفکران پساساختارگرا و پسامدرن.
اما والایی و زیبایی را، طبق سرمشقی که کانت در نقد قوهی حکم بنا نهاد. در عین حال و همواره میتوان در مقام دو شکل دریافت. دو نیرو، دو حد، یا دو قطب در نظر گرفت که همواره به صورت بالفعل یا بالقوه در اثر هنری حضور دارند (البته کانت در مورد اَشکال دریافت طبیعت سخن میگوید و نه اثر هنری)، ویژگیها و مؤلفههای آن را تعیین میکنند. نهایتاً هر اثر یا هر نوع اثرِ به دستآمده را میتوان محصول شکلی از تعادل یا به ـ تعادل ـ رسیدنِ آنها، نتیجه یا برآیندِ نوعی «اقتصاد» یا پیکربندیِ خاص، به شمار آورد.
یکی از زایندهترین چارچوبهایی که نسبت میان این دو مفهوم امر زیبا و امر والا را میتوان ذیل آن درک کرد. و بیشتر متکی به سنت رمانتیسم و ایدهآلیسم آلمانی و تداوم آن است، چارچوبی است که طبق آن امر زیبا همواره در رابطهای همزمان اجتنابناپذیر و تفکیکناپذیر و در عین حال تناقضآمیز و نفیکننده با امر والا قرار دارد:
امر زیبا همان چیزی است که قرار است امر والا را به منصهی ظهور برساند. ـ برای احضار یا دسترسی به چیزی به میان آمده است که خود بهطور مستقیم قابل دستیابی نیست. ـ ، و در عین حال خودْ (لاجرم؟ همواره؟) به حجاب، مانع، یا سدراهِ آشکارگیِ آن بدل میشود. امر زیبا، یا رابطهی زیباـ والا، به این اعتبار، نقشی همانند مفهوم Schon یا semblance در زیباشناسیِ آدورنو پیدا میکند. بدون امر زیبا، امر والا تنها میتواند نام برده شود، یا غایب است. و با امر زیبا نیز امر والا لوث یا پنهان میشود ـ مگر شاید جز در مواردی دشوار و نادر…