الناز نجفی در مقاله «اتفاق حسن و ملاحت»، به این موضوع میپردازد که منظور از کیفیت در هنر چیست و حیات اجتماعی بر این کیفیت چه تاثیری دارد. با قبض و بسط حیات اجتماعی، هنر نیز همچون هر موضوع دیگری دچار افتوخیز میشود. این افتوخیز الزاماً مربوط به تعداد هنرمندان یا کمیت آثار نیست. در بیانی کلی و نادقیق وضعیت حیات اجتماعی بر حالوهوای هنر اثری صریح دارد. چیزی که معمولا با اصطلاح عمومی کیفیت از آن یاد میکنیم. «کیفیت» اصطلاحی منطقی است. منطقیون مقولهی کیفیت یا «چونی» را در برابر «کمیت» یا «چندی» قرار دادهاند. آن را بر چهار قسم دانستهاند. کیفیات نفسانی، کیفیات محسوس، کیفیات عارض و کیفیات استعدادی. سروکار هنر با «کیفیت چیز» است.
«کیفیت چیز، چگونگی او باشد و آن شکل و رنگ او باشد اگر که جسم باشد». پس هنر و در این میان «هنر تجسمی» سروکارش خصوصاً با رنگ از میان کیفیات محسوس، و با شکل از میان کیفیات عارض به کمیات است. آیا منظور از کیفیات منطقی در خصوص هنر از نوع فرم و رنگ است. و یا تاثیری است که اثر بر مخاطب از خلال شکل و رنگ میگذارد؟ تا وقتی تناسبات اثری را با تناسبات اثری دیگر مقایسه میکنیم، یا مثلاً آن را به تناسبات طلایی تحویل میدهیم، هنوز مرتبهی سخنمان مرتبهی امر منطقی است. اما شاید کسی تردید نداشته باشد که در هر اثر هنری امری «بیقیاس» و «توصیفناپذیر» نیز وجود دارد که هر اثر لطفش را مدیون آن است. به زعم الناز نجفی، همین «توصیفناپذیری» است که هنر را از حیطهی منطق، که حیطهی امور توصیفشدنی و اثباتی است، برمیکشد و آبشخور آن را الهامات عاطفی و قلبی هنرمند قرار میدهد.
مطالعهی بیشتر: دربارهی ارزش زیباییشناختی اثر هنری
بخشی از مقالهی:
با قبض و بسط حیات اجتماعی، هنر نیز همچون هر موضوع دیگری دچار افتوخیز میشود. این افتوخیز الزاماً مربوط به تعداد هنرمندان یا کمیت آثار نیست. در بیانی کلی و نادقیق وضعیت حیات اجتماعی بر حالوهوای هنر اثری صریح دارد. چیزی که معمولاً با اصطلاح عمومی کیفیت از آن یاد میکنیم. بسیار دربارهی افت یا ارتقای کیفی هنرها در دورههای گوناگون میگوییم و میشنویم. شاید طبیعی هم باشد، چراکه تصور میکنیم هنر بیش از هر مقولهی دیگری با کیفیات سروکار دارد. لیکن کثرت استعمال این اصطلاح سبب شده معنای آن را نیز بدیهی بپنداریم. اینک بد نیست یک بار دیگر بپرسیم منظور از کیفیت در هنر چیست و حیات اجتماعی بر این کیفیت چه تأثیری دارد.